باد کرده
/bAdkarde/
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
بطنی، باد کرده، شکم دار، وابسته به شکم، شکمچهای
ورم کرده، باد کرده، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده
شل، قلنبه، باد کرده، ول، کیسهای متورم
باد کرده، باد دار
باد کرده، موج مانند
باد کرده، پف کرده، بر امده
باد کرده، برجسته، بر امده، محدب
باد کرده، شکم دار، متورم، یک طرفه
باد کرده، متورم، اماس دار، متسع
ورم کرده، باد کرده، متورم، پر اب و تاب، ورقلنبیده، اماس کرده، اماسیده
باد کرده، متورم، پرطمطراق، اماس کننده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
متورم