هرکجا بادپرانی است درین جزو زمان
بمیان سنگ قناعت چو فلاخن دارد.
شفیع اثر ( از آنندراج ).
این آه کشان در دل افسرده بتزویردر دعوی آتش نفسی بادپرانند.
مخلص کاشی ( از آنندراج ).
رجوع به بادفر و بادبر شود. || کنایه از خوشامدگوی باشد : در کوی تو پروازکنان بلبل و قمری
گل بادپران سرو هوادار ندارد.
ظهوری ( از آنندراج ) ( انجمن آرا )( مجموعه مترادفات ص 150 ).
|| گذرگاه باد و روزنی را گویند که بجهت آمدن باد گذارند. ( برهان ) ( هفت قلزم ). جائی که گذرگاه باد بود. رجوع بفرهنگ سروری شود. روزنی که در عمارت بر رخ باد نهندش و آنرا بادگیر نیز گویند. ( شرفنامه منیری ). دریچه ای را گویند که برای آمدن باد گشاده باشند.( غیاث ). رجوع به بادگیر، بادخان ، بادخن ، بادخوانی ، بادپروا شود. || روزنی که در عمارت بطرف باد کنند و گاهی دو چوب بشکل صلیب در آن گذارند تا حیوانات درون نیایند.