بیاراست این جنگ را پیلسم
همی راند چون شیربا باد و دم.
فردوسی.
پسر با برادرْش هر دو بهم سراندیب دارند با باد و دم.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
بمردی و گنج و سپاه از تو کم نیم ، چیست این طَمْع پر باد و دم ؟
اسدی ( گرشاسب نامه ).
|| طمطراق و رجزخوانی : یکی نامه بنوشت پر باد و دم
سخن گفت هرگونه از بیش و کم.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت باباد و دم که قیصر چرا کرد با من ستم.
فردوسی.
کجا خواهران جهاندار جم کجا نامداران با باد و دم ؟
فردوسی.
|| لاف. دعوی باطل : یکسره میره همه باد است و دم
یکدله میره همه مکر و مریست.
حکیم غمناک ( از فرهنگ اسدی ).
|| اشتلم :فریدون فرخ که با داغ و درد
بگیتی درون دیده پرآب کرد...
ز تور و ز سلم آمد این باد و دم
که بر ایرج آمد از ایشان ستم.
فردوسی.