باد قبول

لغت نامه دهخدا

باد قبول. [ دِ ق َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد صبا بدان جهت که ضد دبور است. ( منتهی الارب ): امروز که باد قبول فضل را گذاشت... ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ص 9 ). رجوع به باد پیش و صبا شود. || آنکه [بادی که ] مقابل در کعبه شرفهااﷲ میوزد. || آنکه [بادی که ] مقبول طبایع و نفوس است. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بادقره. باد گرد . بادی که مثل گرداب است و به دور خود میچرخد . قری یعنی دایره ای گردالی . بادقره یعنی باد دایره ای بادگرد . ملایری پارسی باستان
باد قبول: باد خاوران.
( ( و سندباد نامه که باد قبولش نامیه رغبات را در طباع تحریک داده است. . . ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۵ ) .

بپرس