باد بروت

لغت نامه دهخدا

باد بروت. [ دِ ب ُ / بادْ ب ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عجب و تکبر و غرور باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). مردم صاحب تکبر و خداوند غرور را گویند. ( برهان ). متکبر و مغرور و لاف زن و آنکه بر خود نازد و فخر کند و فیاش و بادبر. ( ناظم الاطباء ) :
گر باد بروتم بجز از خاک در تست
چون شانه نو سبلت و ریشم همه برکن.
سنائی.
چیست این باد بروت خواجگی
سیم دارم فاضلم باری کیم ؟
جمال الدین عبدالرزاق.
شمعی که نه از تو نور گیرد
از باد بروت خود بمیرد.
نظامی.
این باد بروت و نخوت اندربینی
آن روز که از عمل بیفتی بینی.
سعدی ( مفردات ).
کیست آن ظالم که از باد بروت
ظلم کرده ست و خراشیده ست روت ؟
مولوی.
من ترک هند و جیغه چیپال گفته ام
باد بروت جونه بیک جو نمیخرم.
شیخ آذری.
رجوع به باد شود.

فرهنگ فارسی

کنایه از خودبینی و خودپسندی و عجب و تکبر، و غرور بادبروت و بادسبلت هم گفته شده
( اسم ) ۱ - عجب و تکبر و غرور مردان ( چنانکه ( باد گیسو ) نخوت و غرور زنانست ) لاف زدن .

گویش مازنی

/baado beroot/ تکبر و خودپسندی

پیشنهاد کاربران

باد بروت:بُروت ( borut ) واژه فارسی و به معنا" سیبیل "است و اصطلاح بادِِ بروت کنایه از" نخوت و تکبر" است در تداول غالباً این ترکیب را با "واو عطف" و به صورت" باد و بروت" به کار می برد.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۵۴. )
یعنی باد در سبیل ( بروت ) انداختن. و کنایه از تکبر پوچ است.

بپرس