باخر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
فعل امر خوردن، بخور
خِرنی باخِر، ناخِرنی کِفتِ باخر
چیزی به همان معنای
" اودی که وار " آذری هست
( میخوری بخور نمیخوری کوفت بخور )
گویش طالقانی
خِرنی باخِر، ناخِرنی کِفتِ باخر
چیزی به همان معنای
" اودی که وار " آذری هست
( میخوری بخور نمیخوری کوفت بخور )
گویش طالقانی