باحوصله

/bAhowsele/

مترادف باحوصله: بردبار، پرشکیب، حمول، شکیبا، صبور

متضاد باحوصله: بی حوصله، عجول

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که در کارها حوصل. زیاد بخرج دهد با صبر شکیبا : آدم با حوصلهای است مقابل بی حوصله .

فرهنگ معین

(حُ صَ لِ ) [ فا - ع . ] (ص مر. ) شکیبا، باصبر.

مترادف ها

meek (صفت)
مهربان، رام، بی روح، فروتن، خاضع، ملایم، نجیب، حلیم، افتاده، بردبار، با حوصله

self-contained (صفت)
جامع، خود دار، با حوصله، تودار، برون بی نیاز

فارسی به عربی

ودیع

پیشنهاد کاربران

پُر تاب، تابدار، تابسار
بامدارا ؛ باشکیب. باتحمل. بی قلق و اضطراب. باقرار. بردبار. آرام :
دگر هر که از تخم دارا بدند
به هر کشوری بامدارا بدند.
فردوسی.
- به مدارا ؛ به نرمی. به هنجار. به ملایمت :
دی چو دیوانه برآشفت و به زه کرد کمان
...
[مشاهده متن کامل]

پیش او بازشدن جز به مدارا نتوان.
فرخی.
جام بلوردر خم روئین به دستم است
دست از دهان خم به مدارا برآورم.
خاقانی.

صاحب درنگ. [ ح ِ دِ رَ ] ( ص مرکب ) صبور. شکیبا. متحمل :
دولتیی باید صاحب درنگ
کز قدری بار نیاید به تنگ.
نظامی.

بپرس