باتلاق
/bAtlAq/
مترادف باتلاق: باطلاق، گنداب، مرداب، منجلاب
متضاد باتلاق: دریاچه
برابر پارسی: تالاب، مرداب
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
زمینی است که آب بسیار آنرا گلناک کرده است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه عمومی
باتلاق[ ۱] پهنه ای از زمین پست است که از رطوبت اشباع شده و معمولاً رستنی هایی بر آن روئیده باشد[ ۲] و برخلاف مانداب ( مرداب ) پوشیده از آب نیست باتلاق در گروه تالابها قرار دارد و برخلاف خلاش رستنی های آن در حال پوسیدن نیستند، گرچه واژه های باتلاق و مانداب و خلاش به طور مترادف هم استفاده شده اند.
wiki: باتلاق
باتلاق (فیلم ۱۹۲۱). «باتلاق» ( انگلیسی: The Swamp ( 1921 film ) ) فیلمی در ژانر درام به کارگردانی کالین کمپ بل است که در سال ۱۹۲۱ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به بسی لاو اشاره کرد.
wiki: باتلاق (فیلم ۱۹۲۱)
باتلاق (میانه). باتلاق یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان گرمه جنوبی بخش مرکزی شهرستان میانه واقع شده است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: باتلاق (میانه)
دانشنامه آزاد فارسی
باتْلاق (bog)
نوعی ناحیۀ مردابی، با سرعت تجزیه و پوسیدگی کم. بقایای مواد گیاهی خشکیده و پوسیده در آن به صورت زغال سنگ نارسانباشته می شوند. باتلاق ها در جاهایی با دمای پایین، اسیدیتۀ بالا، مواد مغذّی کم، آب راکد، و اکسیژن کم ایجاد می شوند. گیاهان معمول باتلاقی عبارت اند از خزۀ مردابی(اسفگنوم)، علف حصیر، و علف های پنبهای. گیاهانِ حشره خوارمانند سان دیوها و بلادرورتها (بادگیاه ها) نیز در باتلاق ها فراوان اند. شکار حشرات جبران کنندۀ کمبود مواد مغذّی است. در ایرلند و اسکاتلند، باتلاق های بزرگی وجود دارد و در آن ها خلنگزار، علف های پنبه، و بیش از ۳۰ گونه خزۀ مردابی (اسفگنوم) یافت می شود که سیمای عمومی باتلاق را شکل می دهند. اکوسیستمتوندرای قطب شمال، در قسمت جنوبی، به صورت باتلاق هایی با پوشش رسوبی موج دار است که طی هزاران سال توسعه پیدا کرده اند. بنابه آمارهای دولتی، در نوامبر ۱۹۹۴، باتلاق های زغال های نارسِ اسکاتلند، حاوی سه چهارمِ کربنِ محبوس در مواد آلیِ انگلستان اند. باتلاق های زغال نارس در مکان هایی تشکیل می شوند که سطح زمین همه یا بیشتر سال غرقابه باشد. مقادیر کم اکسیژن در خاک امکان رشد فراوان خزه ها، خصوصاً خزۀ مردابی اسفگنوم، را فراهم می کند. این مواد تبدیل به لایه ای از گیاهان در حال تجزیه، و رفته رفته تبدیل به زغال سنگ نارس می شوند. باتلاق برخلاف مانداب پوشیده از آب نیست.
نوعی ناحیۀ مردابی، با سرعت تجزیه و پوسیدگی کم. بقایای مواد گیاهی خشکیده و پوسیده در آن به صورت زغال سنگ نارسانباشته می شوند. باتلاق ها در جاهایی با دمای پایین، اسیدیتۀ بالا، مواد مغذّی کم، آب راکد، و اکسیژن کم ایجاد می شوند. گیاهان معمول باتلاقی عبارت اند از خزۀ مردابی(اسفگنوم)، علف حصیر، و علف های پنبهای. گیاهانِ حشره خوارمانند سان دیوها و بلادرورتها (بادگیاه ها) نیز در باتلاق ها فراوان اند. شکار حشرات جبران کنندۀ کمبود مواد مغذّی است. در ایرلند و اسکاتلند، باتلاق های بزرگی وجود دارد و در آن ها خلنگزار، علف های پنبه، و بیش از ۳۰ گونه خزۀ مردابی (اسفگنوم) یافت می شود که سیمای عمومی باتلاق را شکل می دهند. اکوسیستمتوندرای قطب شمال، در قسمت جنوبی، به صورت باتلاق هایی با پوشش رسوبی موج دار است که طی هزاران سال توسعه پیدا کرده اند. بنابه آمارهای دولتی، در نوامبر ۱۹۹۴، باتلاق های زغال های نارسِ اسکاتلند، حاوی سه چهارمِ کربنِ محبوس در مواد آلیِ انگلستان اند. باتلاق های زغال نارس در مکان هایی تشکیل می شوند که سطح زمین همه یا بیشتر سال غرقابه باشد. مقادیر کم اکسیژن در خاک امکان رشد فراوان خزه ها، خصوصاً خزۀ مردابی اسفگنوم، را فراهم می کند. این مواد تبدیل به لایه ای از گیاهان در حال تجزیه، و رفته رفته تبدیل به زغال سنگ نارس می شوند. باتلاق برخلاف مانداب پوشیده از آب نیست.
wikijoo: باتلاق
مترادف ها
مرداب، باتلاق، باطلاق، لجن زار، سیاه اب
مرداب، باتلاق، سیاه اب
مرداب، باتلاق، لجن زار
باتلاق، باطلاق، گنداب، لجن زار، سیاه اب
مرداب، باتلاق
گرفتاری، باتلاق، باطلاق، کثافت، لجن، گل وشل
نهر، باتلاق، لجن زار، انحطاط، پوست، لجن، پوسته خارجی، پوست ریخته شده مار، پوسته پوسته شدگی، پوست مار، پوست دله زخم
باتلاق
تفاله، باتلاق، لجن، ادم بی بندوبار، پساب اشپزخانه و امثال ان، غذای رقیق و بی مزه، مشروب رقیق و بی مزه، شلوار گشاد، ادم کثیف، اشغال خوری، هر نوع لباس گشاد رویی، روپوش کتانی پزشکان و امثال ان
مرداب، باتلاق
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
غور. لری
یکی دیگر از واژه هایی که در آن لاک بکار رفته بجز لاکپشت ( لاک پشت = مکان پشت ) واژه روستاه است که در گذشته روستاق نوشته میشد و پیداست که روستاق همان رُستاک بوده به چمار جای روییدن و رشد کردن ( خود رشد همان رُشت یا رُست بوده )
... [مشاهده متن کامل]
پتلاک / یشلاک / رستلاک در آن ک به ق دگریده و به پتلاق / یشلاق / رستاق تبدیل شده باز هم از این ساده تر میتوان بیان کرد؟
پات / بات / بد همگی از دگردیس های پت می باشند به چم کوچک و فرو و خوشبختانه در زبان اوستایی موجوده و با معنای امروزه آن برابری میکنه ( دوستان ترک زبان خوشحال باشید این واژه ریشه شناسی شده و امروز فهمیدیم که چرا به اون مکان اینچنین گفته میشه - نا گفته نماند برخی از واژه های اوستایی جهانی می باشد چون مبدا جهان در اسیای کوچک بوده )
واژه یشلاق هم که گفته شد از ایش لاک آمده و با wish / وست / خواست / هوا / هیوا و . . . . هم ریشه میباشد .
لاک / لوک / لاق یه واژه جهانی می باشد و اصل آن همان لاک است که در گذشته های دور استفاده میشده.
... [مشاهده متن کامل]
پتلاک / یشلاک / رستلاک در آن ک به ق دگریده و به پتلاق / یشلاق / رستاق تبدیل شده باز هم از این ساده تر میتوان بیان کرد؟
پات / بات / بد همگی از دگردیس های پت می باشند به چم کوچک و فرو و خوشبختانه در زبان اوستایی موجوده و با معنای امروزه آن برابری میکنه ( دوستان ترک زبان خوشحال باشید این واژه ریشه شناسی شده و امروز فهمیدیم که چرا به اون مکان اینچنین گفته میشه - نا گفته نماند برخی از واژه های اوستایی جهانی می باشد چون مبدا جهان در اسیای کوچک بوده )
واژه یشلاق هم که گفته شد از ایش لاک آمده و با wish / وست / خواست / هوا / هیوا و . . . . هم ریشه میباشد .
لاک / لوک / لاق یه واژه جهانی می باشد و اصل آن همان لاک است که در گذشته های دور استفاده میشده.
دوستان گرامی دقت کنین
امانویل پتی در زبان فرانسوی میشود امانویل کوچک
پتی کردن در زبان مازندرانی میشود به زور چیزی رو فرو کردن
به جغد میگوییم پت کله یا کله ایی که فرو رفته باشد
پتیاره که به معنی زشتکار در زبان فارسی بکار میرفته همان کسی ست که کار فرومایه انجام میدهد
... [مشاهده متن کامل]
به گفته فرتاش دوست خوبمون افتادن همان فتادن بودن و فت در گذشته همان پت بوده
دوستان دیگری هم گفتند باتلاق همان پاتلاک بوده که مطمینا پتلاک یا لاق همگی اشاره به مکانی دارد که پست و فرو رفتگی دارد
خوشبختتانه در زبان اوستایی که ریشه بسیاری از همین زبانهاست این واژه وجود دارد و در پاتوق هم میتوان فهمید همریشه با همین واژه هاست . یکسری از واژه ها جهانی هستند و امروزه در بیشتر زبان ها مورد کاربرد. هر چه که هست این واژه در زبان اوستایی موجوده و زبان اوستایی ریشه بسیاری از زبان های دنیاست.
پاتوق هم به نگر من همان پتلوک است یعنی مکان کوچک یا مکانی که در آن یه عده نشست دوستانه تری دارد
همانگونه که لوک لاتین به گونه لاک یا لاق در زبانهای دیگر موجوده پس باید پذیرفت که پت به بد ( فرومایگی ) پات و . . . هم دگردیسی داشته باشد پس پاتوق میشود جای کوچک.
باتلاق به ویژگی مکان اشاره دارد اما گنداب / مرداب و . . . . به ویژگی آب
باتلاق به هر دیسی که نوشته شود میشود جای فرو رفتن چه اب داشته باشد چه نداشته باشد.
امانویل پتی در زبان فرانسوی میشود امانویل کوچک
پتی کردن در زبان مازندرانی میشود به زور چیزی رو فرو کردن
به جغد میگوییم پت کله یا کله ایی که فرو رفته باشد
پتیاره که به معنی زشتکار در زبان فارسی بکار میرفته همان کسی ست که کار فرومایه انجام میدهد
... [مشاهده متن کامل]
به گفته فرتاش دوست خوبمون افتادن همان فتادن بودن و فت در گذشته همان پت بوده
دوستان دیگری هم گفتند باتلاق همان پاتلاک بوده که مطمینا پتلاک یا لاق همگی اشاره به مکانی دارد که پست و فرو رفتگی دارد
خوشبختتانه در زبان اوستایی که ریشه بسیاری از همین زبانهاست این واژه وجود دارد و در پاتوق هم میتوان فهمید همریشه با همین واژه هاست . یکسری از واژه ها جهانی هستند و امروزه در بیشتر زبان ها مورد کاربرد. هر چه که هست این واژه در زبان اوستایی موجوده و زبان اوستایی ریشه بسیاری از زبان های دنیاست.
پاتوق هم به نگر من همان پتلوک است یعنی مکان کوچک یا مکانی که در آن یه عده نشست دوستانه تری دارد
همانگونه که لوک لاتین به گونه لاک یا لاق در زبانهای دیگر موجوده پس باید پذیرفت که پت به بد ( فرومایگی ) پات و . . . هم دگردیسی داشته باشد پس پاتوق میشود جای کوچک.
باتلاق به ویژگی مکان اشاره دارد اما گنداب / مرداب و . . . . به ویژگی آب
باتلاق به هر دیسی که نوشته شود میشود جای فرو رفتن چه اب داشته باشد چه نداشته باشد.
تا کلمه ای ریشه ترکی میشود کتاب های اوستایی و پهلوی و فلان و فلان فلان رو میشود که ما هرچی میگردیم پیداش نمیکنیم و ریشه ی آنرا مشابه یک کلمه با معنی دیگر تفسیر میکنند. . . ربط دادن فلان به شقیقه هست
گوراب
آبگند
من تا حدودی به زبان ترکی تسلط دارم. بنظرم باتلاق ترکیب باتماق ( فرورفتن ) لاخ ( محل، مکان ) است. البته اشتراکات فارسی و ترکی خیلی زیاده و نمیدونم اصل کلمه ترکیه یا فارسی اما چیزی که مسلمه اینه که در حال حاضر زبانی که از فعل باتماق استفاده میکنه ترکیه
باتلاق کلمه ای ترکی به معنای مرداب و جاییست که اب جمع شود یعنی تالاب ، باتاق باتلاق از باتمق فرو رفتن هست، باتمق معنی گل الود شدن هم میدهد ، حال دوستان جای دوری رفته و براساس ذهن خودشان جعل میکنند .
ییلاق از یای ( ترکی تابستان ) لاق ( پسوند گذرارندن ترکی )
... [مشاهده متن کامل]
قشلاق از قش ( ترکی زمستان ) لاق ( پسوند گذراندن ترکی )
این کلمات به وضوج ترکی اند بنظرم باید خودتونو اول پیدا کنید . بالا را مطلاعه کنید بنده خدا ریششم نوشته از یای منتها یه عده احمق هنوز دارن سر خودشون شیره میمالن
ییلاق از یای ( ترکی تابستان ) لاق ( پسوند گذرارندن ترکی )
... [مشاهده متن کامل]
قشلاق از قش ( ترکی زمستان ) لاق ( پسوند گذراندن ترکی )
این کلمات به وضوج ترکی اند بنظرم باید خودتونو اول پیدا کنید . بالا را مطلاعه کنید بنده خدا ریششم نوشته از یای منتها یه عده احمق هنوز دارن سر خودشون شیره میمالن
دوستانِ گرامی چرا جایِ دوری می رَوید؟
پیوستِ دیدگاهِ پیشینم:
" بات" در " باتلاق" از ریشه یِ " پت" در اوستایی است. واژگانِ " فت، فتادن، اُفت، اُفتادن" در زبان پارسی با " پت" همریشه می باشند. نیاز به یادآوری است که آوایِ " اُ " به " پت/فت" افزوده شده است.
پیوستِ دیدگاهِ پیشینم:
" بات" در " باتلاق" از ریشه یِ " پت" در اوستایی است. واژگانِ " فت، فتادن، اُفت، اُفتادن" در زبان پارسی با " پت" همریشه می باشند. نیاز به یادآوری است که آوایِ " اُ " به " پت/فت" افزوده شده است.
در پاسخ به دوستمون آقا حمید
در مورد لاق خود شما به این ثمر رسیدید که همان لاک ( برابر loc لاتین ) است و با چند نمونه عنوان شد که دوبارهاشاره میشود.
لاکپشت = لاک پشت = حیوانی که جای و مکانش را در پشت خود جای داده
... [مشاهده متن کامل]
لوکیشن لاتین = نشانی و مکان
ییلاق / قشلاق ( یشلاق مازندرانی ها ) / یا چایلاقی که خودتان مثالش را اوردید در همه اینها لاق پسوند مکان است اما در باره با ییلاق یی آن ناپیدا و گنگ است و هنوز ریشه یابی ای نتوانستم انجام دهم اما قشلاق = خش لاق بوده و به چم جایی با اب و هوای خوب و خش و خوش است که دگردیسی خ به ق روامند بوده مانند قشنگ که در اصل خشنگ ( خوشنگ ) است پس میبینیم که خ ش به ق ش هیخته ( تبدیل ) شده از اینرو در قشلاق به خشلاق میرسیم. در باره با چایلاق = چای لاق => جایی که جای چاییدن و سرما می باشد مدنگر بوده و جواب سوال ساده شده.
مثال دیگر آن ایسنت که همچنان در زبان مازندرانی که ریشه هنود اروپایی دارد به دیگ و قابلمه لوه ( لبه ) لاکی گفته می شود به چم دیگ لبه دار و ظرف ( جا یا لاک )
وایه ظرف عربی از اینرو که چیزی درون خود جای میدهد ظرف گفته می شود که ایرانی آن لاک است و همانطور که گفته شد در
لاکپشت ( تنها نمونه بهره برداری شده از واژه لاک در زبان فارسی )
ییلاق / قشلاق / چایلاق ( نمونه های مورد اختلاف بین فارسی و ترکی ) که با دال و دلیل ثابت شد صد درصد ایرانی می باشد.
یشلاق ( همان قشلاق فارسی که یش لاق همان ایش لاق است به چم جای خوش و عیش ) ( عیش به چم خوش گذرانی از ایش ایرانی گرفته شده و در زبان عربی به عیش هیخته ( تبدیل ) شده و نمونه های انرا در ایشالله ( ایش الله ) اندیشه ( اند ایشه ) ( برابر لاتین wish یا همان خواست و ارزو ) برابر واژه وِست مازندرانی ( به چم خواستن فارسی ) برابر واژه هوا در فارسی به چم خواست - برابر واژه هیوا کردی به چم ارزو و امید . آیا باز هم دلیل بهتری میخواهید که کل زبان های دنیا آهسته اهسته از هم جدا شدند و هیخت ( تغییر ) ساختاری پیدا کردند؟
در مورد لاق خود شما به این ثمر رسیدید که همان لاک ( برابر loc لاتین ) است و با چند نمونه عنوان شد که دوبارهاشاره میشود.
لاکپشت = لاک پشت = حیوانی که جای و مکانش را در پشت خود جای داده
... [مشاهده متن کامل]
لوکیشن لاتین = نشانی و مکان
ییلاق / قشلاق ( یشلاق مازندرانی ها ) / یا چایلاقی که خودتان مثالش را اوردید در همه اینها لاق پسوند مکان است اما در باره با ییلاق یی آن ناپیدا و گنگ است و هنوز ریشه یابی ای نتوانستم انجام دهم اما قشلاق = خش لاق بوده و به چم جایی با اب و هوای خوب و خش و خوش است که دگردیسی خ به ق روامند بوده مانند قشنگ که در اصل خشنگ ( خوشنگ ) است پس میبینیم که خ ش به ق ش هیخته ( تبدیل ) شده از اینرو در قشلاق به خشلاق میرسیم. در باره با چایلاق = چای لاق => جایی که جای چاییدن و سرما می باشد مدنگر بوده و جواب سوال ساده شده.
مثال دیگر آن ایسنت که همچنان در زبان مازندرانی که ریشه هنود اروپایی دارد به دیگ و قابلمه لوه ( لبه ) لاکی گفته می شود به چم دیگ لبه دار و ظرف ( جا یا لاک )
وایه ظرف عربی از اینرو که چیزی درون خود جای میدهد ظرف گفته می شود که ایرانی آن لاک است و همانطور که گفته شد در
لاکپشت ( تنها نمونه بهره برداری شده از واژه لاک در زبان فارسی )
ییلاق / قشلاق / چایلاق ( نمونه های مورد اختلاف بین فارسی و ترکی ) که با دال و دلیل ثابت شد صد درصد ایرانی می باشد.
یشلاق ( همان قشلاق فارسی که یش لاق همان ایش لاق است به چم جای خوش و عیش ) ( عیش به چم خوش گذرانی از ایش ایرانی گرفته شده و در زبان عربی به عیش هیخته ( تبدیل ) شده و نمونه های انرا در ایشالله ( ایش الله ) اندیشه ( اند ایشه ) ( برابر لاتین wish یا همان خواست و ارزو ) برابر واژه وِست مازندرانی ( به چم خواستن فارسی ) برابر واژه هوا در فارسی به چم خواست - برابر واژه هیوا کردی به چم ارزو و امید . آیا باز هم دلیل بهتری میخواهید که کل زبان های دنیا آهسته اهسته از هم جدا شدند و هیخت ( تغییر ) ساختاری پیدا کردند؟
دوستان اینهمه تعصب برای چیست؟ بهتر است کمی واقع بین باشیم. همه کلمات را می توان با اندکی تغییر در حروف ، منحرف کرد وبه زبان مورد علاقه و مورد نظر نسبت داد و شاهد و مدرک جعلی هم برای آن آورد.
هیچ کدام از زبان ها خالص نیستند و البته ورود کلمات از سایر زبانها به یک زبان باعث غنی تر شدن زبان می شود مگر اینهمه کلمه عربی که وارد زبان فارسی شده فارسی را توانا در بیان افکار ناب نکرده؟ زبانها در طول زمان با آمیختگی با یکدیگر و وام گرفتن کلمات از همدیگر غنی تر و کارآمد تر در بیان اندیشه می شوند پس بهتر است تعصب کورکورانه را کنار بگذاریم .
... [مشاهده متن کامل]
اما در مورد کلمه *باتلاق* : چرا ریشه یابی صحیح و ساده را رها کرده ایم و دنبال ریشه یابی محیر العقول هستیم. معنی وریشه این کلمه را باید از شخصی که هم ترکی میداند و هم فارسی پرسید.
بنظر میرسد کلمه باتلاق از بن مضارع باتلاق بعلاوه لاق که پسوند مکان است ساخته شده است. نمونه های دیگری هم وجود دارد مثل چایلاق ، ییلاق ( یایلاق ) ، قشلاق، و. . . . که همگی از یک ساختار و یک فرمول ساخت تبعیت می کنند. دوستانی که برای کلمه باتلاق ریش پت وبت و غیره عنوان می کنند باید بتوانند کلمات دیگری که در بالا ذکر شد را هم توضیح دهند چون ساختار مشترک دارند.
هیچ کدام از زبان ها خالص نیستند و البته ورود کلمات از سایر زبانها به یک زبان باعث غنی تر شدن زبان می شود مگر اینهمه کلمه عربی که وارد زبان فارسی شده فارسی را توانا در بیان افکار ناب نکرده؟ زبانها در طول زمان با آمیختگی با یکدیگر و وام گرفتن کلمات از همدیگر غنی تر و کارآمد تر در بیان اندیشه می شوند پس بهتر است تعصب کورکورانه را کنار بگذاریم .
... [مشاهده متن کامل]
اما در مورد کلمه *باتلاق* : چرا ریشه یابی صحیح و ساده را رها کرده ایم و دنبال ریشه یابی محیر العقول هستیم. معنی وریشه این کلمه را باید از شخصی که هم ترکی میداند و هم فارسی پرسید.
بنظر میرسد کلمه باتلاق از بن مضارع باتلاق بعلاوه لاق که پسوند مکان است ساخته شده است. نمونه های دیگری هم وجود دارد مثل چایلاق ، ییلاق ( یایلاق ) ، قشلاق، و. . . . که همگی از یک ساختار و یک فرمول ساخت تبعیت می کنند. دوستانی که برای کلمه باتلاق ریش پت وبت و غیره عنوان می کنند باید بتوانند کلمات دیگری که در بالا ذکر شد را هم توضیح دهند چون ساختار مشترک دارند.
من به زبانهای هندوایرانی هم نگاهی انداختم . در زبان هندی و نپالی و گجراتی و ماراتی ( در اردو و پنجابی یافت نشد ) به جایی که غذا در آن یا به آن فرو می رود هم پتی یا پاتی می گویند یعنی برابر شکم در زبان
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
فارسی. و در شمال ایران هم به شکم، بتیم یا پتیم می گویند یعنی جایی که غذا در آن فرو می رود و همچنین اگر به جایی شما چیزی فرو کنی می گویند پتی کردن در لاخ . لاخ در شمال ایران یعنی جایی که در آن سوراخ دارد یا سوراخ بین دو چیز یا بمعنای جایی که در آن چیزی فرو می رود می گویند. پس باتلاق در اصل پتیلاخ بوده و بهیچ وجه ریشهء تورکی ندارد. اگر هم میان تورکان بکار برده می شود از واژه های مشترک است چون با ایرانیان از یک رگ و ریشه می باشند. من یک چیز جالبی که در زبان تورکی می بینم اینستکه با اینکه تورکان در طول تاریخ و طی هزاران سال علاوه بر ایرانیان با روسها و چینی ها هم همسایه بودند و در مجاورت آنان نیز زندگی کرده اند به هیچ وجه اندازه و میزان کلمه های مشترکی که با ایرانیان دارند قابل مقایسه با واژه های مشترک آنان با زبانهای چینی و روسی نیست. این نشان می دهد که تورکان به دلیل یا دلایلی به ایران و ایرانیان بسیار بسیار متمایل و احساس نزدیکی می کرده اند. که البته کلمات مشترک می تواند یکی از مهمترین دلایل باشد.
باتلاق در اصل از پتیلاخ یا پاتیلاخ گرفته شده یعنی فرورفتنگاه. که یک کلمهء پارتی و از واژگان ایرانی شمالی بشمار می رود. تورکها چنین کلمه ای ندارند و اگر هم داشته باشند مانند هزاران کلمه دیگر با زبان فارسی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
مشترک است. اگر می داشتند می بایست در آغوزاقستان ( سرزمین نیاکان تورکان آغوزی ) که اکنون قزاقستان خوانده می شود بکار برده می شد. یا در میان مغولان یا قرقیزها . چون این چند زبان کمترین کلمات مشترک را با زبان فارسی دارند و تقریبا خالص هستند و کاملا در جغرافیای تورکستان قرار دارند. زبانهای تورکی بترتیب بیشترین شمارگان واژهء مشترک با زبان فارسی:1 - ازبکی ( خیلی خیلی زیاد ) 2 - تورکی استانبولی ( خیلی زیاد ) 3 - ایغوری ( زیاد ) 4 - ترکمنی ( متوسط ) 5 - قرقیزی ( خیلی کم ) 6 - قزاقی ( خیلی کم )
همانطور که گفتم باتلاق = بات لاق = که یکی اسم مکان عمومی و دیگری ویژگی آن است . میپردازیم به بن ریشه یابی.
باتلاق = بات لاق = پات لاک / لاک / لاق
بخش نخست بات
بات / پات = پت / بد که پت که امروزه ( pat ) به فتح خوانده می شود در بن ریشه pet است به چم فرو کردن که در زبان مازندرانی که ریشه پهلوی و اوستایی دارد به فرو کردن پتی میگویند از انرو در برخی کاربردهازمانی که هدف ارزش سنجی باشد به چیزی کم فرومایه و پست پتی میگویند و این همان ارزش کار بد است که کار بیهوده و زشت را گویند که باعث فرومایگی یا همان پتی میشود همچنین به انسان کم ارزش در ان روزگار پتیاره یا بداور میگفتند رو همین نگر می پردازیم به بخش دوم داستان یعنی لاق.
... [مشاهده متن کامل]
واژه لاق / لاک را در لاکپشت میبینیم که به چم جایپشت است.
پس باتلاق / پاتلاق / پتلاق بخش نخست ان که پتی باشد از فرو / زیر و پایین امده که در buttom لاتین نیز انرا میبینیم.
با نگر به اینکه در ییلاق و یشلاق / لاق = اسم مکان عمومی است و انرا همانطور که دوستان گفتند در loc لاتین و لاک، لاکپشت میبینیم و پتی به چم چیز بد و فرمایه و سست و بی ارزش است=> درثمر پتلاق میشود مکان سست و فرومایه
پتیاره = پتی اره = بدی و زشتی اور
پاپتی = پا پتی = زشت پا گرفته = زشت بنیاد
باتلاق = بات لاق = پات لاک / لاک / لاق
بخش نخست بات
بات / پات = پت / بد که پت که امروزه ( pat ) به فتح خوانده می شود در بن ریشه pet است به چم فرو کردن که در زبان مازندرانی که ریشه پهلوی و اوستایی دارد به فرو کردن پتی میگویند از انرو در برخی کاربردهازمانی که هدف ارزش سنجی باشد به چیزی کم فرومایه و پست پتی میگویند و این همان ارزش کار بد است که کار بیهوده و زشت را گویند که باعث فرومایگی یا همان پتی میشود همچنین به انسان کم ارزش در ان روزگار پتیاره یا بداور میگفتند رو همین نگر می پردازیم به بخش دوم داستان یعنی لاق.
... [مشاهده متن کامل]
واژه لاق / لاک را در لاکپشت میبینیم که به چم جایپشت است.
پس باتلاق / پاتلاق / پتلاق بخش نخست ان که پتی باشد از فرو / زیر و پایین امده که در buttom لاتین نیز انرا میبینیم.
با نگر به اینکه در ییلاق و یشلاق / لاق = اسم مکان عمومی است و انرا همانطور که دوستان گفتند در loc لاتین و لاک، لاکپشت میبینیم و پتی به چم چیز بد و فرمایه و سست و بی ارزش است=> درثمر پتلاق میشود مکان سست و فرومایه
پتیاره = پتی اره = بدی و زشتی اور
پاپتی = پا پتی = زشت پا گرفته = زشت بنیاد
با سپاس از دوستان
باتلاق = پاتلاق = پات / پت لاق / لاخ / لاک
پات پیوندی با پا ندارد چرا که اگر لاق را مکان بدانیم انگاه می شود جای پا پس لاق اسم مکان نیست بلکه ما باید دنبال یک ویژگی سست � اسم مکان بگردیم
... [مشاهده متن کامل]
به بررسی صحبتهای دوستان باید بگویم همچنان واژه پتی در زبان مازندرانی که ریشه پهلوی و اوستایی دارد به چم فرو کردن می باشد بنابر این پات که اکنون به بات هیخته شده همان پت بوده که گذشته آن ( pet ) است نه pat که بات شده باشد . میتوان پت را در پاپتی و پتیاره دید. پس پت که اکنون بد میخوانیمش به چم زشت بوده و زشتی از پستی آمده و هر چیزی که پست باشد فرومایه است و اینجاست که ما به ( pety ) مازندرانی میرسیم که پتی یعنی فرو و پایین و انرا در buttom لاتین میبینیم که به چم پایین است but همان پات است همان پت مازندرانی و پتیاره و پاپتی فارسی به همین دال می شود با قاطعیت پفت پت / پات / بات / buttom همگی به چم زیر و پست است و واژه بدی نیز از همین پتی آمده به چم فرومایه. در ثمر پاتلاق = پست . . . .
واژه دوم باید اسم مکان باشد و اشاره کلی به اسم مکان عمومی داشته باشد چرا که انرا در ییلاق و یشلاق که در یکی به چم جای گرو و دیگری جای سرد است . پس لاک یا لاق / loc همگی به چم اسم مکان است.
و در نهایت پاتلاق نمیتواند زیر پایت لق است باشد چرا که پات = پا نمی باشد بلکه پت بوده که امروزه پات یا بات شده در ثمر
پتلاق = پاتلاق = باتلاق = مکان فرو رفتن
باتلاق = پاتلاق = پات / پت لاق / لاخ / لاک
پات پیوندی با پا ندارد چرا که اگر لاق را مکان بدانیم انگاه می شود جای پا پس لاق اسم مکان نیست بلکه ما باید دنبال یک ویژگی سست � اسم مکان بگردیم
... [مشاهده متن کامل]
به بررسی صحبتهای دوستان باید بگویم همچنان واژه پتی در زبان مازندرانی که ریشه پهلوی و اوستایی دارد به چم فرو کردن می باشد بنابر این پات که اکنون به بات هیخته شده همان پت بوده که گذشته آن ( pet ) است نه pat که بات شده باشد . میتوان پت را در پاپتی و پتیاره دید. پس پت که اکنون بد میخوانیمش به چم زشت بوده و زشتی از پستی آمده و هر چیزی که پست باشد فرومایه است و اینجاست که ما به ( pety ) مازندرانی میرسیم که پتی یعنی فرو و پایین و انرا در buttom لاتین میبینیم که به چم پایین است but همان پات است همان پت مازندرانی و پتیاره و پاپتی فارسی به همین دال می شود با قاطعیت پفت پت / پات / بات / buttom همگی به چم زیر و پست است و واژه بدی نیز از همین پتی آمده به چم فرومایه. در ثمر پاتلاق = پست . . . .
واژه دوم باید اسم مکان باشد و اشاره کلی به اسم مکان عمومی داشته باشد چرا که انرا در ییلاق و یشلاق که در یکی به چم جای گرو و دیگری جای سرد است . پس لاک یا لاق / loc همگی به چم اسم مکان است.
و در نهایت پاتلاق نمیتواند زیر پایت لق است باشد چرا که پات = پا نمی باشد بلکه پت بوده که امروزه پات یا بات شده در ثمر
پتلاق = پاتلاق = باتلاق = مکان فرو رفتن
شاید بپرسید که تکواژِ "بات" در "باتلاق" از کجا می آید و به چه معناست؟
در زبانِ اوستایی "پَت" به چمِ "افتادن، به زیر یا پایین افتادن و. . . " و در زبانِ سانسکریت نیز "پَت" یا "پَد" به چمِ "پایین افتادن، فرو رفتن به زیرآب، سبب افتادن، سقوط کردن و . . . " بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
با فروکاستنِ واژگان به تکواژها می توان به ریشه کهنِ واژگان پِی بُرد.
زبانشناس "پُکُرنی" نیز به واژگانِ همریشه با "پت" در زبانهایِ هندواروپایی پرداخته است. ( Av نمادِ زبانِ اوستایی است ) .
پَسگشتها ( references ) :
1 - رویه هایِ 2373 تا 2376 از نبیگِ "فرهنگنامه یِ ریشه شناختیِ زبان هندواروپایی" پُکُرنی
2 - رویه هایِ 560 ، 562، 561 و 565 از نبیگِ "فرهنگِ سَنسکریت - فارسی"پوشینه یِ دوم
3 - رویه هایِ 877 و 878 از نبیگِ "فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
در زبانِ اوستایی "پَت" به چمِ "افتادن، به زیر یا پایین افتادن و. . . " و در زبانِ سانسکریت نیز "پَت" یا "پَد" به چمِ "پایین افتادن، فرو رفتن به زیرآب، سبب افتادن، سقوط کردن و . . . " بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
با فروکاستنِ واژگان به تکواژها می توان به ریشه کهنِ واژگان پِی بُرد.
زبانشناس "پُکُرنی" نیز به واژگانِ همریشه با "پت" در زبانهایِ هندواروپایی پرداخته است. ( Av نمادِ زبانِ اوستایی است ) .
پَسگشتها ( references ) :
1 - رویه هایِ 2373 تا 2376 از نبیگِ "فرهنگنامه یِ ریشه شناختیِ زبان هندواروپایی" پُکُرنی
2 - رویه هایِ 560 ، 562، 561 و 565 از نبیگِ "فرهنگِ سَنسکریت - فارسی"پوشینه یِ دوم
3 - رویه هایِ 877 و 878 از نبیگِ "فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
درود، باتلاق، بتلیق، باتوجه به زبان پیوندی هزاران ساله فارسی برای تمامی نامهاوواژه هابانگاهی برپایه آن پی می بریم که مقصودچیست، کاری به گزافه گویی اتراک ندارم، زیراایشانراعادت باشدهرکس راچیزی باشدآن چیزبخودمنسوب
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
نموده سپس چیزچیظ وچیض چیذهاچیزکنند، امادرپارسی به پسماندهای آب واملاح سنگین خاک بصورتی که منافذزیربسترراکورنمایدوازفرورفت اب جلوگیرنمایدوکم کم درصدآب وگل به میزانی برسدکه ازروبه واسطه تابش خورشیدبچشم خشک وقابل عبورتداعی گردد، اماباپاگذاردن برحاشیه هرچه بسمت ژرفاحرکت شودبیشترپاهادرلیقه هافروونهایت عابرقربانی خبت خویشتن گردد، پاتلیقه ای نشوداصطلاحیست که هنوزهم درمیان مامردمان پارسی نژادونه تنهافارسی زبان بکاربرده می گردد، درضمن بااحترام به زبان گرجستانی، البته منظورم زیرشاخه حق ناشناس آنست، هرگردی گردونیست، وامااصل تشکیل دهنده این نام رالیقه که درواقع هرچسبنده درعین حال لُق ) ( شُل ) همچنین گول زننده رانیزدرخودحاملست، چه اگرلایق باشدفردی مستعدهم دارای عواطف نرم باشدهم گیراودارای توجیهات جهت جذب، . . . .
پسوند لاق همون لاخ فارسی هست مانند سنگلاخ که دوستان هم اشاره کردن با لاگ آلمانی و لای و لایه خود فارسی همریشه هست
اق ( اخ ) تنها پسوند اسم ساز ترکی="اک"پهلوی
( نگاه کنید به واژه های خوراک - پوشاک )
یق ( یخ ) تنها پسوند صفت ساز ترکی="یک"پهلوی
( نگاه کنید به واژه های تاریک - نزدیک )
ما ( مه ) تنها پسوند اسم مصدرساز ترکی="مان"پهلوی
... [مشاهده متن کامل]
( نگاه کنید به واژه های زایمان - سازمان )
سازمان )
یش ( وش ) تنها پسوند اسم فعل ساز ترکی="ئش"فارسی
( نگاه کنید به واژه های گردش - نرمش )
ان ( َن ) تنها پسوند اسم فاعل ساز ترکی= "آن"فارسی
( نگاه کنید به واژه های باران - خواهان )
ین ( ون ) تنها پسوند اسم مفعول ساز ترکی="ین"فارسی
( نگاه کنید به واژه های زرین - غمین )
یم ( وم ) تنها شناسه برای ضمیر ملکی و شناسه فعل متکلم="ام"فارسی
( نگاه کنید به دستم - رفتم )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ریشه ی تنهای فعل ( بن ) در ترکی=فعل امر
در فارسی نگاه کنید به اشعار : خور ( بخور ) - شو ( بشو ) - کن ( بکن )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اؤز ( خود ) = از ( در پهلوی یعنی من )
اود ( آتش ) = آت ( در اوستایی یعنی آتش )
کد - کند ( روستا ) =کد ( از پهلوی نگاه کنید به واژه های کدخدا - کدبانو - کدیور )
وار ( هست ) که به معنای داشتن بکار میرود="وَر" فارسی
( نگاه کنید به واژه های پیشه ور - دانشور )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
من= من ( من در تمام زبانهای هندواروپایی بکار میرود )
ا ُ= او ( حتی گاهی اون هم تلفظ می شود!! )
دَء=دیه ( در قزوین ) = دیگه ( در تهران )
کیم= کی ( مثلا در واژه ی پرسشی کیست: کی است )
پانبوق ( ترکی ) = پنبه
هه - هیه - هن= هان ( حرف تائید فارسی )
زامان= زمان
جاوان= جوان
آدام= آدم
شالوار= شلوار
جؤت:جفت
لؤت: لخت
باغیش:بخشش
باغ= باغ
بستان= بوستان
کوت= کند
چینه= شانه ( دوش )
و. . .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
توپراق ( ترکی ) = تراب ( عربی ) = خاک
پیس ( ترکی ) = بئس ( عربی ) = بد
آرواد ( ترکی ) = عورت ( عربی )
ساعات ( ترکی ) = ساعت
کیفون ( ترکی ) = کیف ( چگونه عربی ) ون ( شناسه ی مخاطب ترکی )
حیوان ( درترکی ) = حیوان ( عربی )
و. . . .
( نگاه کنید به واژه های خوراک - پوشاک )
یق ( یخ ) تنها پسوند صفت ساز ترکی="یک"پهلوی
( نگاه کنید به واژه های تاریک - نزدیک )
ما ( مه ) تنها پسوند اسم مصدرساز ترکی="مان"پهلوی
... [مشاهده متن کامل]
( نگاه کنید به واژه های زایمان - سازمان )
سازمان )
یش ( وش ) تنها پسوند اسم فعل ساز ترکی="ئش"فارسی
( نگاه کنید به واژه های گردش - نرمش )
ان ( َن ) تنها پسوند اسم فاعل ساز ترکی= "آن"فارسی
( نگاه کنید به واژه های باران - خواهان )
ین ( ون ) تنها پسوند اسم مفعول ساز ترکی="ین"فارسی
( نگاه کنید به واژه های زرین - غمین )
یم ( وم ) تنها شناسه برای ضمیر ملکی و شناسه فعل متکلم="ام"فارسی
( نگاه کنید به دستم - رفتم )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ریشه ی تنهای فعل ( بن ) در ترکی=فعل امر
در فارسی نگاه کنید به اشعار : خور ( بخور ) - شو ( بشو ) - کن ( بکن )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اؤز ( خود ) = از ( در پهلوی یعنی من )
اود ( آتش ) = آت ( در اوستایی یعنی آتش )
کد - کند ( روستا ) =کد ( از پهلوی نگاه کنید به واژه های کدخدا - کدبانو - کدیور )
وار ( هست ) که به معنای داشتن بکار میرود="وَر" فارسی
( نگاه کنید به واژه های پیشه ور - دانشور )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
من= من ( من در تمام زبانهای هندواروپایی بکار میرود )
ا ُ= او ( حتی گاهی اون هم تلفظ می شود!! )
دَء=دیه ( در قزوین ) = دیگه ( در تهران )
کیم= کی ( مثلا در واژه ی پرسشی کیست: کی است )
پانبوق ( ترکی ) = پنبه
هه - هیه - هن= هان ( حرف تائید فارسی )
زامان= زمان
جاوان= جوان
آدام= آدم
شالوار= شلوار
جؤت:جفت
لؤت: لخت
باغیش:بخشش
باغ= باغ
بستان= بوستان
کوت= کند
چینه= شانه ( دوش )
و. . .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
توپراق ( ترکی ) = تراب ( عربی ) = خاک
پیس ( ترکی ) = بئس ( عربی ) = بد
آرواد ( ترکی ) = عورت ( عربی )
ساعات ( ترکی ) = ساعت
کیفون ( ترکی ) = کیف ( چگونه عربی ) ون ( شناسه ی مخاطب ترکی )
حیوان ( درترکی ) = حیوان ( عربی )
و. . . .
پسوندِ مکانیِ ( لاخ ) با واژگانِ ( لای، لایه ) در زبان پارسی از یک بُن و ریشه است، و جالب است که بدانید واژه ( لاخ ) در زبان پارسی با واژه ( Lage لاگِ ) به چمِ ( جا، مکان، موقعیت، وضعیت، لایه ) در زبان آلمانی از یک بُن و ریشه است و همچنین با واژگانِ ( loc، local، location ) و ( to lay ) در زبان انگلیسی ، همبسته و مرتبط است.
... [مشاهده متن کامل]
اکنون معما ساده شده است؛ چراکه به آسانی می توانید با یک جستجوی ساده ( Lage etymology ) واژگانِ همبسته با آن را در زبانهای گوناگون مانندِ ( هیتی، تخاریA، تخاری B، زبانهایِ اسلاویک و. . . ) پیدا کنید. برای نمونه در زبان لاتویایی ( luga ) به چمِ ( گِل و لای، لجن، ته مانده ) یا در زبانِ هندواروپایی و باستانیِ هیتی ها که بیشترین اشتراک را با زبان پارسی دارد، واژه ( la - a - ki ) را داریم.
... [مشاهده متن کامل]
اکنون معما ساده شده است؛ چراکه به آسانی می توانید با یک جستجوی ساده ( Lage etymology ) واژگانِ همبسته با آن را در زبانهای گوناگون مانندِ ( هیتی، تخاریA، تخاری B، زبانهایِ اسلاویک و. . . ) پیدا کنید. برای نمونه در زبان لاتویایی ( luga ) به چمِ ( گِل و لای، لجن، ته مانده ) یا در زبانِ هندواروپایی و باستانیِ هیتی ها که بیشترین اشتراک را با زبان پارسی دارد، واژه ( la - a - ki ) را داریم.
تالاب و مرداب واژه گان فارسی و زیباتر از باتلاق که میشه استفاده کرد
باتلاق . ( ترکی ، اِ ) کلمه ٔ ترکیست ، بمعنی زمینی که آب بسیار همیشه آنرا گلناک دارد بدان حد که پای یا تن آدمی و ستور در آن فروشود. لجن زار. مرداب . زمین پر گل و لای که عبور کاروان از آن مشکل بود. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به باطلاق شود.
باتلاق از باتماق ترکی یعنی فرو رمفتن هست
باتلاق/باطلاق:
این کلمه ترکی است ( در اصل: باتّاق به معنی لجنزار ) و در فارسی گاهی آن را به صورت باطلاق می نویسند، اما زبان ترکی مخرج "ط " ندارد و املای درست تر آن باتلاق است معادل فارسی این کلمه مرداب است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۵۴. )
این کلمه ترکی است ( در اصل: باتّاق به معنی لجنزار ) و در فارسی گاهی آن را به صورت باطلاق می نویسند، اما زبان ترکی مخرج "ط " ندارد و املای درست تر آن باتلاق است معادل فارسی این کلمه مرداب است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۵۴. )
لجن زار
باتلاق که در زبان ترکی پاتلاق هم تلفظ می شود از مصدر باتماق گرفته شده به معنی فرو رفتن در گل ، لاق در زبان آذری پسوند مکان است هم معنی زار در فارسی . این پسوند در واژه دوزلاق به معنی نمک زار . یا کلماتی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
مثل ییلاق ، قشلاق ، اوتراق ( محل سکونت ) دیده می شود . باتلاق جایی که انسان یا حیوان احتمال دارد به محض وارد شدن در آن فرو می رود و یا احتمال فرو رفتنش زیاد هست .
باتلاقق=پاتلاق است
یعنی زیر پایت لق و خطرناک است این واژه اصلا معنی های بالا را در اصل وریشه خود ندارد و همان پات لق است که پ از ورود عرب مبدل به ب شد و شد باتلاق
یعنی زیر پایت لق و خطرناک است این واژه اصلا معنی های بالا را در اصل وریشه خود ندارد و همان پات لق است که پ از ورود عرب مبدل به ب شد و شد باتلاق
هو
با سلام، با عرض پوزش ، منظور حقیر ریشه و اتیمولوژی کلمه باتلاق بود ، اگر قرار باشد از نظر ژیو لوژی برای باتلاق توضیح بنویسیم یک زمین شناس که در این زمینه نگاشته های وی صایب هست تمامی نوشته های دیگران را تحت الشعاع قرار میداد. نه اینکه هر کسی برای باتلاق با اطلاعات ناقص خود یک تعریف ارایه کند بنده چون تخصصی در زمین شناسی ندارم مجاز نیستم در این علم چون چهار کلمه اطلاع دارم مطللب ارایه نمایم ، کسی که در مورد مذکور که نیاز به دانستن و تسلط بر زبان ترکی هست اطلاعی ندارد پس نوشته های وی هر چند درست باشد با نوشته ها و علم یک کارشناس آکادمیک زمین شناسی فرق خواهد داشت، منظور حقیر در خصوص کلمه باتلاق ریشه ان بود که صد در صد ترکی بوده و از مصدر باتماق یعنی فرو رفتن در محلی است. به عبارتی کسی مانند دکتر آریانپور که به دو زبان فارسی و انگلیسی تسلط دارد میتواند در خصوص یک لغت انگلیسی یا فارسی نظر دهد ، حقیر نیز چون در دو زبان ملی و مادری خود یعنی ترکی تسلط دارم کلمه مذکور را از جهت ریشه شناسی مطرح کرده ام و فردی که در این دو زبان تسلط دارد بایستی نظر بنویسد والا هدف در خصوص تعریف و شرح کلمه باتلاق نیست و من نیز کلمه ای در این جهت ننوشته ام و متاسفانه برخی افراد ( دورازحضور تمامی کاربران عزیز که منظورم با شما عزیزان نیست ) نمیدانم منظور حقیر را متوجه نشده اند در اکثر موارد بیراهه میروند که انشاالله مغرضانه نیست ، طبیعی هست من در خصوص دو زبان فارسی و ژاپنی نمیتوانم نظر بدهم که فلان لغت ریشه فارسی دارد یا مثلا ژاپنی، و این مورد را به تمامی السنه میشود تعمیم داد بله اگر فردی با زبان ترکی از بابت نوشتن ، خواندن و صحبت کردن تسلط داشته باشد و زبان ملی وی نیز فارسی باشد متوجه منظور حقیر کم سواد خواهد شد، در یونان باستان در محلی که هندسه تدریس میشد تابلویی در ورودی محل نصب شده و این جمله را نگاشته بودند ، هر فردی هندسه نمیداند وارد نشود. و این جمله در تمامی علوم نیز صادق هست ، کسی که زبان ترکی نمیداند البته در تمامی ابعاد ان طبیعی هست در ریشه شناسی کلمه خواهد ماند، خیلی ها ترکی یا فارسی بلدند مکالمه کنند ولی در خواندن و نوشتن و گرامر ان باز خواهند ماند. و من که دیکشنری ابادیس را محیطی علمی و دانشگاهی میدانم انتظار دارم هر فرد در زمینه تخصصی خودنظر دهد. و غرض ورزی در محیط علمی یا لجاجت ( منظورم با فردی هست که خودش نیز می داند ) این محیط زیبای علمی دیکشنری را محل جنگ و جدال با زبان بی زبانی نکند و فقط بحث روی مطالب علمی ، لغوی باشد انهم هر کس در زمینه دانش خودش که در ان تسلط داشته باشد. حقیر هر چند که سوار هواپیما شدم و چند اصطلاح را در خصوص ان میدانم این دلیل نمشود که ادعای خلبانی کنم همانطور که بنده در بخش سی سی یو بیمارستان کار کرده و با یک نگاه نوار قلب بیمار را تفسیر میکنم یک خلبان به عنوان مثال اگر به نوار قلب نظری بیندازد شاید انرا سرو ته در دست بگیرد طبیعی هست چون تخصصی در این زمینه ندارد.
... [مشاهده متن کامل]
با تشکر. امید وارم با نوشته های خود موجب رنجش خاطر کسی نشوم چون طبق فرمایش
حضرت علی ( ع ) حرف حق تلخ هست. فرد باید انتقاد پذیر باشد و خود بنده نیز کاملا منعطف و انتقاد پذیر هستم به شرطی که انتقاد سازنده باشد. والسلام.
با سلام، با عرض پوزش ، منظور حقیر ریشه و اتیمولوژی کلمه باتلاق بود ، اگر قرار باشد از نظر ژیو لوژی برای باتلاق توضیح بنویسیم یک زمین شناس که در این زمینه نگاشته های وی صایب هست تمامی نوشته های دیگران را تحت الشعاع قرار میداد. نه اینکه هر کسی برای باتلاق با اطلاعات ناقص خود یک تعریف ارایه کند بنده چون تخصصی در زمین شناسی ندارم مجاز نیستم در این علم چون چهار کلمه اطلاع دارم مطللب ارایه نمایم ، کسی که در مورد مذکور که نیاز به دانستن و تسلط بر زبان ترکی هست اطلاعی ندارد پس نوشته های وی هر چند درست باشد با نوشته ها و علم یک کارشناس آکادمیک زمین شناسی فرق خواهد داشت، منظور حقیر در خصوص کلمه باتلاق ریشه ان بود که صد در صد ترکی بوده و از مصدر باتماق یعنی فرو رفتن در محلی است. به عبارتی کسی مانند دکتر آریانپور که به دو زبان فارسی و انگلیسی تسلط دارد میتواند در خصوص یک لغت انگلیسی یا فارسی نظر دهد ، حقیر نیز چون در دو زبان ملی و مادری خود یعنی ترکی تسلط دارم کلمه مذکور را از جهت ریشه شناسی مطرح کرده ام و فردی که در این دو زبان تسلط دارد بایستی نظر بنویسد والا هدف در خصوص تعریف و شرح کلمه باتلاق نیست و من نیز کلمه ای در این جهت ننوشته ام و متاسفانه برخی افراد ( دورازحضور تمامی کاربران عزیز که منظورم با شما عزیزان نیست ) نمیدانم منظور حقیر را متوجه نشده اند در اکثر موارد بیراهه میروند که انشاالله مغرضانه نیست ، طبیعی هست من در خصوص دو زبان فارسی و ژاپنی نمیتوانم نظر بدهم که فلان لغت ریشه فارسی دارد یا مثلا ژاپنی، و این مورد را به تمامی السنه میشود تعمیم داد بله اگر فردی با زبان ترکی از بابت نوشتن ، خواندن و صحبت کردن تسلط داشته باشد و زبان ملی وی نیز فارسی باشد متوجه منظور حقیر کم سواد خواهد شد، در یونان باستان در محلی که هندسه تدریس میشد تابلویی در ورودی محل نصب شده و این جمله را نگاشته بودند ، هر فردی هندسه نمیداند وارد نشود. و این جمله در تمامی علوم نیز صادق هست ، کسی که زبان ترکی نمیداند البته در تمامی ابعاد ان طبیعی هست در ریشه شناسی کلمه خواهد ماند، خیلی ها ترکی یا فارسی بلدند مکالمه کنند ولی در خواندن و نوشتن و گرامر ان باز خواهند ماند. و من که دیکشنری ابادیس را محیطی علمی و دانشگاهی میدانم انتظار دارم هر فرد در زمینه تخصصی خودنظر دهد. و غرض ورزی در محیط علمی یا لجاجت ( منظورم با فردی هست که خودش نیز می داند ) این محیط زیبای علمی دیکشنری را محل جنگ و جدال با زبان بی زبانی نکند و فقط بحث روی مطالب علمی ، لغوی باشد انهم هر کس در زمینه دانش خودش که در ان تسلط داشته باشد. حقیر هر چند که سوار هواپیما شدم و چند اصطلاح را در خصوص ان میدانم این دلیل نمشود که ادعای خلبانی کنم همانطور که بنده در بخش سی سی یو بیمارستان کار کرده و با یک نگاه نوار قلب بیمار را تفسیر میکنم یک خلبان به عنوان مثال اگر به نوار قلب نظری بیندازد شاید انرا سرو ته در دست بگیرد طبیعی هست چون تخصصی در این زمینه ندارد.
... [مشاهده متن کامل]
با تشکر. امید وارم با نوشته های خود موجب رنجش خاطر کسی نشوم چون طبق فرمایش
حضرت علی ( ع ) حرف حق تلخ هست. فرد باید انتقاد پذیر باشد و خود بنده نیز کاملا منعطف و انتقاد پذیر هستم به شرطی که انتقاد سازنده باشد. والسلام.
باتلاق گاو خانی
بنام خدا
با سلام ، باتلاق بر گرفته از مصدر باتماخ یا باتماق زبان ترکی که به معنی فرو رفتن هست، اسم مکان بوده که به معنی فر رفتن در گل و لای و غیره میباشد.
با تشکر
با سلام ، باتلاق بر گرفته از مصدر باتماخ یا باتماق زبان ترکی که به معنی فرو رفتن هست، اسم مکان بوده که به معنی فر رفتن در گل و لای و غیره میباشد.
با تشکر
خلاب
مرداب
لشاب
مانداب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)