بابه

لغت نامه دهخدا

بابه. [ ب َ ] ( اِ ) بمعنی دوشک و متکا و بالش و امثال آن که با پشم پر کرده باشند. ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 189 ). آکنده از پشم. ( ناظم الاطباء ).

بابه. [ ب َ ] ( اِ ) اسم ماهیست در تاریخ قبط جدید: و یقطف ببابه. ( تذکره داود ضریر انطاکی ج 1 ص 140 ذیل کلمه خرنوب ).

بابه. [ ] ( اِخ ) از دیه های جهرود. ( تاریخ قم ص 139 ).

بابه. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از قرای بخارا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دهی است از قرای بخارا، ولی ازمیری گفته است یکی از مرزهای روم است و گمان نمیکنم مقصودش بجز بابه ای ( پاپ ) باشد که در نزد نصارا بمنزله خلیفه امامست که طاعت او واجب است و جایگاه وی در شهر رومیه ( روم ) می باشد و فرمان وی در سراسر بلاد فرنگ جاریست. ( معجم البلدان ) ( مراصدالاطلاع ).

بابه. [ ب َ ] ( اِخ ) دربندیست بروم. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

دهی است در بخارا

دانشنامه عمومی

بابه (آلمان). بابه ( به آلمانی: Baabe ) یک شهر در آلمان است که در Mönchgut - Granitz واقع شده است. [ ۱] بابه ۸۹۵ نفر جمعیت دارد.
عکس بابه (آلمان)عکس بابه (آلمان)عکس بابه (آلمان)عکس بابه (آلمان)

بابه (سوپوت). بابه ( به صربی: Babe ) یک روستا در صربستان است که در Sopot واقع شده است. [ ۱] بابه ۳۳۲ نفر جمعیت دارد.
عکس بابه (سوپوت)

بابه (شهرستان پیوترکوف). بابه ( به لهستانی: Baby ) یک روستا در لهستان است که در گمینا موشچنگتسا ( استان ووتسکی ) واقع شده است. [ ۱] بابه ۷۹۹ نفر جمعیت دارد.
عکس بابه (شهرستان پیوترکوف)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

پدر
در زبان کردی به معنای پدر است که شکل دیگر ان باوه است

بپرس