باباشهیدی
لغت نامه دهخدا
تو بر آنی که نکوخواه منی ای ناصح
من بر آنم که مرا همچو تو بدخواهی نیست.از دل گم گشته ام بسیار میپرسی خبر
گر، به پیش تست این پرسیدن بسیار چیست ؟خنجرکین بدل من زدن از سرناز
دیدن اندر دگری خنجر دیگر زدن است
ساغر می که ز دست دگری مینوشی
خوردن خون شهیدیست نه ساغر زدن است.شکایت از تو جفاجو کجا برم چه کنم ؟
تو دادرس ، تو ستمگر، مرا که داد دهد؟ز حسرت مردم و هرچند کس میرفت و می آمد
ببالینم نیامد تا نفس میرفت و می آمد.ز عشق خوار شدم در غریبی و خجلم
ز مردمی که در این شهر از دیار من اند.برروی ما دری ز قفس میتوان گشود
ما هم ز آشیان به امیدی پریده ایم.بگمان ز رشک میرم که بود در انتظارش
بسر رهش سواری چو عنان کشیده بینم
حسدم کشد که ترسم ز پیش دویده باشد
برهش بروی هرکس چو عرق دویده بینم.دم مردن نه چندین اضطراب ازبهر جان دارم
تو بر بالین نه ای این اضطراب ازبهر آن دارم.بجان کندن تمام عمر دردی کرده ام حاصل
بدرمانهاش ندهم حاصل عمر دراز است این.نتوانم بتو از بیم بدآموز نشستن
آواره شدن به که باین روز نشستن
هر کس بکسی همنفس و من نتوانم
پهلوی کسی زین دل پرسوز نشستن.دشوار بس که جان دهم از هجر هر دو روز
آوازه ای فتد بجهان از هلاک من.به بیدردان نشینی کی فتد بر ما نگاه از تو
نه درد حسن میدانی نه درد عشق ، آه از تو.بیشتر بخوانید ...
پیشنهاد کاربران
اسم پدر بزرگ من باباش هست معنیش رو میخاستم بدونم ممنونم