باباخیرا

لغت نامه دهخدا

باباخیرا. [ خ َ رُل ْ لاه ] ( اِخ ) ( درویش... ) چون سلطان مراد از ظاهر ساوه کوچ فرمود هوس تسخیر سایر ممالک موروثی کرده بجانب تبریز نهضت نمود و الوند نیز بجانب او متوجه گشته نواحی صاین قلعه را معسکر ساخت و سلطان مراد به چهارفرسخی اردوی پسرعم رسیده بخیال قتال علم اقامت برافراخت ، در این اثنا درویشی نیکخواه که موسوم بود به باباخیراﷲ بآن دو پادشاه ملاقات کرده نصایح سودمند و مواعظ دلپسند بگوش هوش ایشان رسانید و از وخامت عاقبت مخالفت تحذیر نموده هر دو را بصلح و صفا مایل گردانید. ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 446 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس