باب الباب

لغت نامه دهخدا

باب الباب. [ بُل ْ ] ( اِخ ) الباب والابواب. ( آنندراج ). دربند شروان است. رجوع به باب الابواب شود :
کجا گریزم سوی عراق یا اران ؟
کجا روم سوی ابخاز یا به باب الباب ؟
خاقانی.
فرش چو خور مهتاب را آراست باب الباب را
چون در سه ظلمت آبرا انوار یزدان پرورد.
خاقانی.
بشروان گرکرم رنگی نمیداشت
به باب الباب هم بوئی ندارد.
خاقانی.
ازنهیب این چنین سد کوست فتح الباب فتح
سد باب الباب لرزان شد بزلزال فنا.
خاقانی.

باب الباب. [ بُل ْ ]( اِخ ) لقب ملاحسین بشرویه ای است. رجوع به باب شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) در بند .

پیشنهاد کاربران

بپرس