بائع

لغت نامه دهخدا

بائع. [ ءِ ] ( ع ص ) گام فراخ نهنده. ( از منتهی الارب ). بچه آهو که گام فراخ نهد در رفتن. ج ، بوع. || ساعی و نمّام. ( منتهی الارب ). || فروشنده. ( منتهی الارب ). || خرنده. ج ، باعة. ( منتهی الارب ). || امراءة بائع؛زن رواج یافته به حسن و جمال خویش. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس