بائس

لغت نامه دهخدا

بائس. [ ءِ ] ( ع ص ) مردی که به وی سختی یا بلیتی یا درویشی رسیده باشد. ( منتهی الارب ). سختی رسیده. ( ربنجنی ). محتاج شونده و درویش. ( غیاث ). فقیر که درخور ترحم است. آنکه به بلیتی دچار است. مرد بدحال از غایت فقر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) بی نوا سختی رسیده ناتوان .

جدول کلمات

بینوا, نیازمند

پیشنهاد کاربران

الحج
لِّیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ
ﺗﺎ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ [ ﺍﺯ ﺑﺮﻛﺖ ﺍﻳﻦ ﺳﻔﺮ ﻣﻌﻨﻮﻱ ]ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﻲ ﻣﻌﻴﻦ [ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﻋﻠﺎم ﺷﺪﻩ ] ﺑﺮ ﺩﺍم ﻫﺎﻱ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩﻩ ﺫﻛﺮ ﻛﻨﻨﺪ ، [ ﭼﻮﻥ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﻛﺮﺩﻳﺪ ] ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ ﻭ ﺗﻬﻴﺪﺳﺖ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺍﻃﻌﺎم ﻛﻨﻴﺪ . ( ٢٨ )
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس