تیز راندن ؛ تند رفتن. بشتاب رفتن :
تیز مران کآب فلک دیده ای
آب دهن خور که نمک دیده ای.
نظامی.
تیز مران کآب فلک دیده ای
آب دهن خور که نمک دیده ای.
نظامی.
افزودن عکس و لینک
لغت نامه دهخدا
فراخ رفتن. [ ف َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایت از با شتاب و تعجیل رفتن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) .
لغت نامه دهخدا
فراخ رفتن. [ ف َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایت از با شتاب و تعجیل رفتن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) .
بر آهو سوار شدن . [ ب َ س َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) به آهو سوار شدن . کنایه از جلد و شتاب رفتن . ( آنندراج ) :
شدند آن هزبران آئین شکار
بر اندازِ آهو بر آهو سوار.
هاتفی ( آنندراج ) .
چون روان شد شاه شیرافکن به آئین شکار
... [مشاهده متن کامل]
ازبرای شیر کشتن گشت بر آهو سوار.
امیرخسرو ( آنندراج ) .
|| کنایه از اراده ٔ بسیار دویدن کردن و تیز رفتن . ( آنندراج ) .
شدند آن هزبران آئین شکار
بر اندازِ آهو بر آهو سوار.
هاتفی ( آنندراج ) .
چون روان شد شاه شیرافکن به آئین شکار
... [مشاهده متن کامل]
ازبرای شیر کشتن گشت بر آهو سوار.
امیرخسرو ( آنندراج ) .
|| کنایه از اراده ٔ بسیار دویدن کردن و تیز رفتن . ( آنندراج ) .