با خود امدن

فرهنگ فارسی

( با خود آمدن ) ( مصدر ) بهوش آمدن مقابل بی خودشدن .

پیشنهاد کاربران

با خود آمدن ؛ افاقه حاصل کردن. بهوش آمدن. متوجه خود شدن :
محبت باکسی دارم کز او با خود نمی آیم
چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد.
سعدی.

بپرس