با

/bA/

مترادف با: به وسیله، توسط، به، مع، همراه ، آش

متضاد با: بی

معنی انگلیسی:
along, and, as, by, in, of, on, per, syn-, through, to, via, with

لغت نامه دهخدا

با. ( حرف ) باء. بی. ( فا. وا. ابا ). حرف دوم از حروف تهجی است و در حساب جمل و نیز حساب ترتیبی نماینده دو ( 2 ) باشد. رجوع به «ب » شود.

با. ( از ع ، اِ ) ابا. یکی از اسماء سته است در حالت نصبی برای «ابو». و در متون قدیم فارسی غالباً در اول کنیه ها بجای «ابا...» بتخفیف «با» آورده اند: باحفص ، باجعفر، بایعقوب ، باکالیجار، باسعید : چون امیر باحفص بیامد عملها برو عرضه کرد. ( تاریخ سیستان ). و باز خبر آمد که بایزید بنکی و بازکریاء زیدوی... بیرون آمدند به بست. ( تاریخ سیستان ).

با. ( فعل دعایی )مخفف باد باشد. ( برهان ) ( هفت قلزم ). در فعل دعائی «بواد» بتخفیف «باد» و مخفف آن «با» آید :
مهمان شاهم هرشبی بر خوان اخوان الصفا
مهمان صاحبدولتی کش دولتی پاینده با.
مولوی. ( آنندراج ) ( شعوری ) ( انجمن آرا ).
جاخالی با ( در تداول )؛ جاخالی باد.

با. ( اِ ) مخفف بابا آید: با خواجه ؛ یعنی بابا خواجه.

با. ( اِ ) در فارسی مخفف باز است که طایر شکاری باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ).

با. ( حرف اضافه ) ابا. پهلوی ، اپاک. ( حاشیه برهان چ معین ). بمعنی مع، است که بجهت مصاحبت باشد. ( برهان ). مع. ( منتهی الارب ). بمعنی مع چنانکه گوئی اسپی با زین مکلل خریدم. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). بفتح اول با الف کشیده بمعنی مع است که برای مصاحبت باشد. ( هفت قلزم ). و بمعانی همراهی ، مصاحبت ، معیت ، بانضمام و بضمیمه آید :
بتا نگارا از چشم بد بترس و مکن
چرا نداری با خویشتن تو چشم پنام.
شهید.
از اوبی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی.
رودکی.
خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله
گیتی بآرام اندر و مجلس ببانگ و ولوله.
شاکربخاری.
بفشان به تارم اندر مر ترک خویش را
با چنگ سغدیانه و با بالغو کدو.
عماره.
با چنگ سغدیانه و با بالغو کتاب
آمد بخان چاکر خود خواجه با صواب.
عماره.
ز بهر طلایه یکی کینه توز
فرستاد با لشکری رزم یوز.
فردوسی.
شب و روز با برزوی شیرگیر
بگرز و به نیزه بشمشیر و تیر.
فردوسی.
ز کار گزارش چو داد آگهی
وزان کینه با تاج شاهنشهی.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) مخفف ابا. از اسمائ ست. عربی ( درحالت نصبی ): با یزید با جعفر.

فرهنگ معین

( اِ. ) آش : شوربا.
[ په . ] (پیش . ) ۱ - در اول اسم می آید و صفت می سازد: باهنر، باصفا. ۲ - در اول مصدرهای عربی می آید و صفت می سازد: بااطلاع ، بامعرفت .
[ په . ] (حراض . ) ۱ - همراه . ۲ - در مقابل ، در ازا. ۳ - بعلاوه . ۴ - برای عطف می آید و به جای «و» می نشیند. ۵ - دربارة ، نسبت به .

فرهنگ عمید

۱. همراهی و مصاحبت را می رساند: فریدون با بهرام آمد.
۲. در هنگام مقابله و مقایسه به کار می رود: این کاغذ با آن کاغذ فرق دارد.
۳. به: با یاد آمد.
۴. دارندۀ، صاحبِ (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): باآبرو، باادب، باخرد، باهنر، باهوش.
۵. با وجودِ: با این همه کار چگونه درس بخوانیم؟
آش: جوجه با، ماست با، زیره با، شوربا: کی شود صفرای تو ساکن ز خوان ما چو هست / مطبخ ما را به جای زیربا تقصیربا (سنائی۲: ۵۶ ).
بواد، باشد: زنده با، پاینده با: مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا / مهمان صاحب دولتم که دولتش پاینده با (مولوی۲: ۶۷ ).
در اول کنیه ها می آمد: باجعفر، باسعید، باکالیجار، بایعقوب، بایزید.

گویش مازنی

/baa/ از اصوات در تعجب

واژه نامه بختیاریکا

اندازه. مثلاً هم با یعنی هم اندازه؛ در حدود
باد؛ بادا؛ شود
باد؛ حرکت جریان هوا
بال
تاب؛ دور؛ چرخ
طرف. مثلاً زی با یعنی اینطرف
ورم
اَبا؛ وا با؛ آبا؛ وا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] "با" یا "بو"، کلمه ای در آغازِ نامِ افراد است. و در مرحله ثانوی، نام خاندان ها، رایج در جنوب عربستان، خاصه در میان سادات و مشایخ حضرموت است، مانند باعَبّاد، باعَلَوی، بافَضل، بافَقیه، باحَسَن، باحَسّان، باهُرمز، با وزیر.
درباره این گونه نام های حَضْرَمی تفصیلاتی آورده شده است.
ابن مجاور و زبیدی صورت قدیم «اَبا» را به کار برده اند، اما سایرِ نویسندگان «ابو» و «ابی » و «ابا» را ضبط کرده یا کلاً «با» را حذف کرده اند.
بدین ترتیب به یک شخصِ واحد به صورت باحَسّان و اباحَسّان و ابوحَسّان و حسّان اشاره شده است.
بنابراین «با»ی اصیل همان کلمه «ابا» (پدر) است که به همین صورت ] شده و به صورت کنیه (کاذب ) فردی درآمده و عموماً معادل است با کلماتی که به کمک «ـ یّ» یا «ذو» در تداول شرق یمن نسبت را می رساند.
این نظرِ ابن مجاور و شلّی و سَقّاف و فلوگل است.

نحوه استعمال آل با با
برای اشاره به قبیله یا خاندان، کلمه «آل» یا «اولاد» قبل از «با» قرار می گیرد، مانند «آل باعلوی »، «اولاد باقُشَیر».
ممکن است به همین دلیل باشد که محبی «با» را معادل «بنو» دانسته و ووستنفلد نیز آن را تأیید کرده است.
این صورت اولیه «با» را باید از «بَلْ» (و گاه «بِل ») که کوتاه شده «بن ال ـ » است متمایز کرد.
مانند «بَلْفقیه » (که با «بافقیه » مذکور در فوق متفاوت است)، ابن الفقیه و «بَلحاج» (لقب افراد خاندان «بافضل »)، ابن الحاجّ.

علت استعمالات مذکور
استعمال «بن» و کلماتی که به یای نسبت ختم می شود به عنوان اسم یک فرد از قبایلی که نام های آنها با «با» ترکیب یافته و فان دن برگ بر آن تأکید کرده است.
و نیز استعمال «ابن حسان» به جای «باحسان» یا «ابوحسان» ممکن است ناشی از رسوم مختلف محلی یا حتی به دلیل تردید مؤلفان محلی باشد.

منابع جهت مطالعه
...

دانشنامه عمومی

با (فرعون). با، که از او با نام هوروس با نیز یاد می شود، نام سرخی یکی از پادشاهان دوره آغازین مصر است که احتمال دارد در پایان دودمان یکم، پایان دودمان دوم، یا در طول دودمان سوم فرمانروایی می کرده است. هیچ اطلاعاتی درباره طول دوران فرمانروایی او یا هنگام آن در دست نیست.
تنها منابع معتبری که نام با از آن برداشته شده است تکه ای سنگ سبز رنگ منقش به نام با پیدا شده در غرفه های زیر هرم جوزر در سقاره است به همراه آثاری در مصطبه دودمان ششمی "نی آنخ با" که در زمان خود از بزرگان دربار بوده. [ ۱]
عکس با (فرعون)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

آش

مترادف ها

in (حرف اضافه)
از، روی، توی، با، نزدیک، بالای، بر حسب، به، بطرف، در توی، هنگام، در ظرف، اندر، نزدیک ساحل

about (حرف اضافه)
در، درباره، در حدود، راجع به، پیرامون، در باب، در شرف، با، قریب، در اطراف، نزدیک، نزد، در صدد، دور تا دور

with (حرف اضافه)
با، پیش، بطرف، برخلاف، بوسیله، بعوض، در جهت، در ازاء

by (حرف اضافه)
از، با، نزدیک، پهلوی، بواسطه، توسط، بوسیله، بدست، بتوسط، از کنار، از پهلوی

against (حرف اضافه)
با، مجاور، مخالف، ضد، علیه، در برابر، در مقابل، بر، به، برعلیه، برضد، بسوی

together with (حرف اضافه)
با، باضافه

cum (حرف اضافه)
با، باضافه

mid (حرف اضافه)
با، همراه با

per (حرف اضافه)
با، از میان، از وسط، توسط، بوسیله، در هر، برای هر، برطبق

co- (پیشوند)
با، باهم

col- (پیشوند)
با، باهم

com- (پیشوند)
با، باهم

con- (پیشوند)
با، باهم

فارسی به عربی

حول , سویة , ضد , لکل , مع , من قبل , وسط

پیشنهاد کاربران

شوربا دوغ با
با توش معنی آش می ده
ما در زبان اوستایی، پیشوندِ {هَذَ} را به چَمِ {با، با همدیگر، با هم} داشتیم.
می توانیم این پیشوند را افزون بر {هَم/اَن/مَت} بکار ببریم. ( میتوانیم برای هر کدام کارکرد جداگانه ای بگیریم )
اگر این پیشوند به پارسی کنونی راه می یافت، به ریختِ {هَذ} در می آمد.
بِدرود!
با
دیدگاه شماره 2:
این واژه با "by" در انگلیسی و "bei" در آلمانی از یک خانواده است.
بدرود!
ب الف بامتفاوت از حرف ب وه ساکن یا صامت است زیرا آ به تنهایی درتقطیع موسیقاری هم. دوضرب ظرف زمان دارد و در تقطیع ادبی هم دو واگ یا دو واژ یا بقول عرب دو واک یا دو واکه محسوب میشود. آمساوی است با =با. تا.
...
[مشاهده متن کامل]
ثا. پاوتمام سی ویک حرف باقی مانده پارسی مانند. چا جا خا سا شا کا گا فا سا صا ظا ضا را زا ذا ولی به صدای کسره و خط خنده بالای چال چانه را میشکند بهمان خاطره عرب آنرا منکسر یعنی شکننده خط خنده میداند و تمام نامگذاری عرب جوکر ومسخره بازی است مثلا ادای فتحه درب دهن فتح یعنی باز میشود اگر این نام گذاری فکاهی و جوکری متعلق به ما ایرانیان بود سوژه خنده رسانه های غربی شده بودیم ولی چون متعلق به گاو میش های شیرده غرب است هیچ اشکالی ندارد

پارسی است که در زبان پهلوی - پارسی میانه برابر "اَباگ" می باشد.
پرخاره
به = با . به وسیله
به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بی خبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزل ها
حافظ
از
با. مع : دیدم وقتی در حدود هندوستان که از پشت پیل شکار میکردی و روی پیل را از آهن بپوشیده بودند. ( تاریخ بیهقی ) . نقاش چابک دست از قلم صورتها انگیزد. ( کلیله و دمنه ) .
دل بستگی از سنبل گلپوش تو دارد.
؟ ( از آنندراج ) .
به = با
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
حافظ
به = با

به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
حافظ
"با"
پیشوند دارندگی،
پیشوند "با" نشاندهنده داشتن یک ویژگی ست ( دارندگی ) که با چسبیدن به آغاز یک نام، آن را به فروزه ( صفت ) دگرگون می کند:
باخرد، باادب، باهنر، باصفا، بابینش، باهوش، باسواد، باگذشت، باآبرو و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

هنگامی که خواسته شود حالت دارندگی را با کمی یا فراوانی در داشتن برشمرند، پیشوندهای "کم" و " پُر" به کار می رود:
کم کار/پرکار - - کم حرف/پرحرف - - کم سواد/پرسواد - - کم هوش/پرهوش - - کم خرد/پرخرد - - کم نور/پرنور - - کم بار/پربار - - کم پول/پرپول - - کم حجم/پرحجم - - کم زور/پرزور - - کم آب/پرآب - - کمرنگ/پررنگ - - کم سود/پرسود و. . .

در زبانِ اوستایی "مَت" به چمِ " با، همراه با، باهمدیگر" بوده و به عنوانِ پیشوند نیز بکارگیری می شده است.
در زبانِ آلمانی نیز "mit " ( بخوانید: میت ) به چمِ " با، همراه با، باهمدیگر" است و به عنوانِ پیشوندِ کارواژه نیز بکارگرفته می شود؛ برای نمونه : mitteilen، mitarbeiten، mitbekommen و. . . .
...
[مشاهده متن کامل]

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد:
اینکه اگر ما بتوانیم " مَت" را در زبانِ پارسی به عنوانِ پیشوند کارواژه بکار ببریم، از نظر واژه سازی و توانمند سازیِ زبان بسیار پیش می افتیم؛
از نظرِ زیبایی شناسی نیز اینکه اگر ما در لابلایِ گزاره هایمان برای نشان دادنِ " همراهی، بایکدیگر بودن" در حالت غیرفعلی از واژه یِ " با" و برایِ نشان دادنِ "همراهی، بایکدیگربودن" به عنوانِ پیشوندِ کارواژه از واژه " مَت" بهره ببریم، یک سودمندی بزرگ است؛ این درحالی است که زبانِ آلمانی در این دو حالت، تنها واژه " mit " را بگارمی گیرد.
( " مَت" به عنوانِ پیشوندِ جدایی پذیر بمانندِ پی، بر و. . . . )
شاید بگویید که در زبانِ پارسی ما پیشوندِ " هم" را برای نشان دادنِ این نقشِ کارکردی داریم ولی بهتر است " هم" را برایِ پیشوندِ " zusammen" در زبانِ آلمانی و " مَت" را برایِ پیشوندِ " mit" بکار برد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت ( reference ) :
در رویه یِ 1085 - 1086 از نبیگِ " فرهنگ واژه های اوستا" آمده است:

با
۱. همراهی و مصاحبت را می رساند: فریدون با بهرام آمد.
۲. در هنگام مقابله و مقایسه به کار می رود: این کاغذ با آن کاغذ فرق دارد.
۳. به: با یاد تو بودم.
۴. دارندۀ، صاحبِ ( در ترکیب با کلمۀ دیگر ) : باآبرو، باادب، باخرد، باهنر، باهوش.
...
[مشاهده متن کامل]

۵. با وجودِ: با این همه کار چگونه درس بخوانیم؟
۶. در اول کنیه ها می آمد:بایزید، با سعید

حرف همراهی
توسط، همراهی چیزی با چیز دیگر را می رساند.
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
از
با. مع : دیدم وقتی در حدود هندوستان که از پشت پیل شکار میکردی و روی پیل را از آهن بپوشیده بودند. ( تاریخ بیهقی ) . نقاش چابک دست از قلم صورتها انگیزد. ( کلیله و دمنه ) .
دل بستگی از سنبل گلپوش تو دارد.
؟ ( از آنندراج ) .
با . عزیز
بابا عزیزهمراه
به انضمام. . . .
با_به هراه:
مَعَ در عربی
with در انگلیسی
با: در پهلوی اباگ abāg بوده است .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 248. )
بابا
نوع: پسرانه
ریشه اسم: کردی
معنی: با احترام اسم از پدر بردن، پدر بزرگ، تخلص
هوالعلیم
با : حرف همراهی ؛ توسط ؛ آش : مخفف ابا. در عربی ؛ مخفف بابا در اصطلاح عامیانه
مخفف باغ ( باقوشخانه: باغ قوشخانه )

پیشوند شاخص و مشخصه هم هست
با این شاگردان با این افراد با آن فرد
پیشوند گزاره و یا گزارش هم هست با این طریق با این مشکل
با پیشوندی امری و دستوری است با اکبر برو با ماشین برو با موتور و یا هوا پیمابرو با احترام بگو پس اینجا علاوه بر همراهی دستوری و امری هم هست که باین نکته در ادبیات باید توجه شود
حرف همراهی اکبر با اصغرآمد ان مرد با اسب آمد
برابر پارسی: در پی، پیرو ( ویژه نگارش رسمی )
مثلا به جای اینکه بنویسیم: با توسعه حقوق بشر، میتوان نوشت: در پی توسعه حقوق بشر
with
همراه
در پارسی " باگ " که کوتاه شده آن " با " به چم آش می باشد، برابر نسک فرهنگ واژه های فارسی در عربی نوشته محمدعلی امام شوشتری.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس