اﷲ اکبر

لغت نامه دهخدا

اﷲ اکبر. [ اَل ْ لا هَُ اَ ب َ ] ( ع جمله اسمیه ) خدا بزرگ است. اکبر در این مورد بمعنی کبیر آمده. ( از مهذب الاسماء ). این جمله از اذکار اذان و اقامه و نماز است. رجوع به تکبیر و تکبیرةالاحرام شود :
خون صید اﷲ اکبر نقش بستی بر زمین
جان مرغ الحمدﷲ سبحه گفتی در هوا.
خاقانی.
بازآ که در فراق تو چشم امیدوار
چون گوش روزه دار بر اﷲ اکبر است.
سعدی.
|| در مقام تعجب نیز گویند :
چو لشکر سوی آب حیوان گذشت
خروش آمد اﷲ اکبر ز دشت.
فردوسی.
گل و شکر کدامین گل چه شکر
به او او ماند و بس اﷲ اکبر!
نظامی.
درخت گردکان با این بزرگی
درخت خربزه اﷲاکبر!
؟

اﷲ اکبر. [ اَل ْ لا هَُ اَ ب َ ] ( اِخ ) نام کوهی است قریب شیراز، و از آن چشمه ای بیرون آمده در کنار رکن آباد جاری است. ( غیاث اللغات ). اﷲ اکبر یا تل اﷲ اکبر نام کوهی است بزرگ و بلند که در دامن آن شهر شیراز واقع شده است. گویند: هر که بر بالای این کوه برمی آید و بزیر مینگرد بی اختیار از زبانش اﷲ اکبر برمی آید. ( از آنندراج ) ( از شرفنامه منیری ).تنگ یا تنگه اﷲ اکبر در نزدیکی شیراز واقع است. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 594 شود :
فرقست از آب خضر که ظلمات جای اوست
تا آب ما که منبعش اﷲ اکبر است.
حافظ ( از شرفنامه منیری و آنندراج ).
خوشا سپیده دمی باشد آنکه بینم یار
رسیده بر سر اﷲ اکبر شیراز.
حافظ ( از آنندراج ).
در زیر پای عشق فتاده است آسمان
عشق این سواد را تل اﷲ اکبر است.
صائب تبریزی ( از آنندراج ).

اﷲ اکبر. [ اَل ْ لا هَُ اَ ب َ ] ( اِخ ) نام جزیره ای در بحر خزر. حمداﷲ مستوفی آرد : و جزیره اﷲ اکبر که محاذی باکویه است اکنون معمور است و بندرآن دریا شده است. ( نزهةالقلوب چ لیدن ج 3 ص 239 ).

اﷲ اکبر. [ اَل ْ لا هَُ اَ ب َ ] ( اِخ ) ناحیه ایست در سلطانیه. در نزهةالقلوب آمده « : آب ابهررود از حدود اﷲ اکبر سلطانیه و از کوه سراهند برمیخیزد بر ولایت قزوین میگذرد...» ( نزهةالقلوب چ لیدن ج 3 ص 221 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس