ایکاح. ( ع مص ) ( از «وک ح » ) مانده گردیدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب )( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || بسنگ رسیدن در کندن چاه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بریدن و خاص کردن عطیه را. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). قطع کردن دهش را. ( ناظم الاطباء ). || باز ایستادن از کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).