اینشتین البرت

دانشنامه آزاد فارسی

اینشتین آلبرت. اَینشتَین، آلبِرت (۱۸۷۹ـ۱۹۵۵)(Einstein, Albert)
اَینشتَین، آلبِرت
اَینشتَین، آلبِرت
اَینشتَین، آلبِرت
اَینشتَین، آلبِرت
اَینشتَین، آلبِرت
فیزیک دان آلمانی تبار امریکایی. نظریه هایش دربارۀ نسبیّتدرک بشر را از ماده، فضا، و زمان دگرگون کرد. او ثابت کرد که نور ماهیت ذرّه ای دارد. به سبب تحقیقاتش در زمینۀ فیزیک نظری، به ویژه پدیدۀ فتوالکتریک، جایزۀ نوبل فیزیک ۱۹۲۱ را دریافت کرد.با تحقیق در حرکت براونی، وجود اتم ها را نیز تأیید کرد. آخرین اندیشه هایش دربارۀ قوانین بنیادی حاکم بر عالم، در قالب نظریۀ میدان واحدمنتشر شد (۱۹۵۳) که قرین توفیق نبود. او در این نظریه کوشید تا نشان دهد نیروهای اصلی طبیعت ازجمله گرانش و الکترومغناطیس، را می توان به صورت جلوه هایی از تغییرات هندسۀ فضا ـ زمان توضیح داد. اولین دستاورد عمدۀ اینشتین درخصوص حرکت براونی بود. این حرکت حرکت بی نظم ذرّات بسیار ریزی است که با میکروسکوپ مشاهده پذیرند. این حرکت را نخستین بار رابرت براوندر ۱۸۷۲، هنگام بررسی ذرّات گردۀ معلّق در آب، مشاهده کرد. توضیح اینشتین دربارۀ حرکت براونی و تأیید تجربی آن، یکی از مهم ترین شواهد برای پذیرش این فرضیه بود که ماده متشکل از اتم هاست. دومین دستاورد اینشتین توضیح اثر فتوالکتریک بود که با استفاده از قانون تابش ماکس پلانک، که در ۱۹۰۱ مطرح شده بود، حاصل شد. بنا به نظر اینشتین، بسته های انرژی نور می توانند مانند ذراتی که کوانتوم های نورنامیده می شوند، و بعدها فوتون نام گرفتند، عمل کنند. سومین دستاورد اینشتین نظریۀ نسبیّت خاص بود. این نظریه بر این دو پیش فرض استوار است: ۱. قوانین طبیعت برای همۀ ناظرانی که حرکت بی شتاب داشته باشند یکسان است؛ ۲. سرعت نور مستقل از حرکت چشمۀ مولّد نور است. از نظر اینشتین، پیامد یکسان بودن سرعت نور برای ناظران این است که چارچوب مکانی و زمانی آن ها در اندازه گیری سرعت نور نمی تواند دخالت داشته باشد. فاصله های زمانی و مکانی، بسته به سرعت هر ناظر تغییر می کنند. اینشتین با استفاده از مفاهیم حرکت نسبی و سرعت ثابت نور به این نتیجه رسید که در دستگاهی که نسبت به ناظر در حرکت باشد طول کاهش خواهد یافت، زمان کُند خواهد شد، و جرم افزایش خواهد یافت. چهارمین دستاورد اینشتین نظریۀ نسبیّت عام بود. بنابراین نظریه (۱۹۱۶)، در حضور جسمی که جرم داشته باشد، خواص فضا ـ زمان باید به صورت موضعی تغییر کند و پرتوهای نور هنگام عبور از کنار جسم سنگین باید خمیده شوند. مدار هر سیاره به دور خورشید از مسیر طبیعی اش در فضا ـ زمان تغییر یافته حاصل می شود. نظریۀ نسبیّت عام از این اندیشۀ ساده الهام گرفته است که تمایز بین آثار گرانش و شتاب در ناحیه ای کوچک ناممکن است. اینشتین در اولم، وورتمبرگ، زاده شد. پیش از اقامت در سوئیس، در مونیخ و ایتالیا زندگی می کرد. به سبب آن که از نظامیگری آلمان خشنود نبود، در ۱۹۰۱، شهروند سوئیس شد. در ۱۹۰۲، در برن در مقام بازرس اختراعات مشغول به کار شد. او با تحصیل در اوقات فراغتش، دانشنامۀ دکتری خود را از دانشگاه زوریخ گرفت. در ۱۹۰۹، استادیار فیزیک نظری شد. پس از یک سال تدریس در دانشگاه پراگ، در ۱۹۱۲، برای تدریس به دانشگاه زوریخ بازگشت. در ۱۹۱۳، مدیریت انستیتو فیزیک کایزر (قیصر) ویلهلمرا در دانشگاه برلین برعهده گرفت که این سمت را مشخصاً برای او در نظر گرفته بودند. تأیید نظریۀ نسبیت عام، که از نتایج رصدهای خورشیدگرفتگی ۱۹۱۹ حاصل شد، اینشتین را در جهان معروف کرد. در ۱۹۳۳، پس از به قدرت رسیدن نازی ها، به ایالات متحدۀ امریکا مهاجرت کرد و در آن جا استاد ریاضی و عضو دایم مؤسسۀ مطالعات عالیپرینستون، در نیوجرسی شد. اینشتین در ۱۹۳۹، توجه ریاست جمهوری ایالات متحدۀ امریکا را به احتمال ساخت بمب اتمی به دست دولت آلمان جلب کرد. اینشتین مردی صلح طلب بود و به منزلۀ یگانه راه دستیابی به صلح جهانی، از اندیشۀ دولت جهانی دفاع می کرد. همچنین، نوازندۀ پرشوری بود و ویولن می نواخت.

پیشنهاد کاربران

وقتی اینیشتین در دانشگاه های ایالات متحده سخنرانی می کرد، پرسش تکراری بیشتر دانشجویان از او این بود:
*آیا به خدا اعتقاد داری؟*
و او همیشه پاسخ می داد: "من به خدای اسپینوزا اعتقاد دارم. "
باروخ دو اسپینوزا فیلسوف هلندی، به همراه دکارت، از بزرگ - خردگرایان فلسفه قرن ۱۷ بود.
...
[مشاهده متن کامل]

من نمی دانم که آیا واقعاً خدا اینها را می گفت یا نه، ولی اگر می گفت، فکر می کنم اینها حرف هایی است که او به یک فرد معتقد می گفت:
دست از عبادت بردار. چیزی که از تو می خواهم انجام دهی اینست که بیرون بروی و وارد دنیا شوی و از زندگی ات لذت ببری. از تو می خواهم که آواز بخوانی، تفریح کنی و از همۀ چیزهایی که برایت ساخته ام، لذّت ببری!
از رفتن به آن معابد تاریک و سرد که خودت ساخته ای و می گویی آنجا خانۀ خداست، دست بردار. خانۀ من در کوه ها، جنگل ها، رودخانه ها، دریاچه ها و سواحل است! من در همه اینها زندگی می کنم و عشق خود را به تو ابراز می کنم.
از سرزنش خود در زندگی دست بردار! من هرگز به تو نمی گویم که اشکالی داری یا گناه کاری! یا امور جنسی تو چیز بدی است. سکس موهبتی است که به تو ارزانی کردم و تو با آن می توانی عشقت، سرمستی ات، و شادمانی ات را ابراز کنی. پس مرا به خاطر هر آنچه که تو را به باور به آن برانگیختند، سرزنش مکن!
دست از خواندن نوشتجات مقدّس ادّعایی بردار که ربطی به من ندارند. اگر نتوانی مرا در طلوع آفتاب، در منظره ای، در نگاه دوستانت یا در چشمان پسرت بخوانی . . . در هیچ کتابی نخواهی یافت!
دیگر از من مپرس که چگونه کارم را انجام دهم؟ بس کن، از من مترس، من نه تو را قضاوت می کنم و نه به تو انتقاد! نه عصبانی می شوم و نه اذیت! *من عشق خالص ام. *
دست از تقاضای بخشش بردار، چیزی برای بخشش وجود ندارد! اگر من تو را ساختم . . . تو را از احساسات، محدودیت ها، لذّت ها، نیازها، ناسازگاری ها و . . . اختیار، پر کردم! چطور می توانم تو را به خاطر واکنش نسبت به آنچه که در وجود تو نهادم، سرزنش کنم؟ اگر من آنی هستم که تو را ساختم، چگونه می توانم تو را به این خاطر که این گونه هستی، مجازات کنم؟
فکر می کنی که آیا می توانستم مکانی برای سوزاندن ابدی همۀ فرزندانم که رفتار بدی داشتند، ایجاد کنم؟ چه خدایی این کار را می کند؟
به همسالان خود احترام بگذار و آنچه را برای خود نمی خواهی برای دیگران هم نخواه . . . تنها چیزی که از تو می خواهم این است! به زندگی خود توجه کن، هوشیاری راهنمای توست.
محبوب من، این زندگی نه امتحان است، نه یک قدم در راه، نه یک تمرین و نه مقدمه ای برای بهشت! این زندگی در اینجا و اکنون تنها چیزی است که هست و آن تمام چیزی است که نیاز داری!
من تو را کاملاً آزاد گذاشتم، نه جایز ه ای و نه مجازاتی، نه گناهی و نه فضیلتی، روی کسی علامت گذاشته نمی شود، هیچ کس سابقه ای را ثبت نمی کند!
برای خلق کردن در زندگی، کاملاً آزادی. بهشت یا جهنم؟
من نمی توانم به تو بگویم که آیا بعد از این زندگی چیزی وجود دارد یا نه، ولی می توانم یک رهنمود به تو بدهم: طوری زندگی کن که انگار بعد از این زندگی چیزی وجود ندارد. که انگار این تنها فرصت برای لذت بردن، عشق ورزیدن، و موجودبودن است.
بنابراین، اگر بعد از این زندگی چیزی وجود نداشته باشد، از فرصتی که به تو داد ه ام لذت برده ای. و اگر وجود داشته باشد، خیالت راحت باشد که نخواهم پرسید که آیا رفتارت درست بود یا غلط، من می پرسم خوشت آمد؟ خوش گذشت؟ از چه چیزی بیشترین لذّت را بردی؟ چی یاد گرفتی؟
دیگر از اعتقاد به من دست بردار . . . ! اعتقادداشتن یعنی فرض کردن، حدس زدن، تصوّرکردن. من نمی خواهم که تو به من اعتقاد داشته باشی، می خواهم که به خودت اعتقاد داشته باشی. از تو می خواهم وقتی معشوق/معشوقه ات را می بویی، وقتی دختر خردسالت را به بستر می بری، وقتی سگ ات را نوازش می کنی، وقتی در دریا آبتنی می کنی، مرا در خود حس کنی!
دست از تمجید من بردار. مگر فکر می کنی که من خدای خودشیفته ای هستم؟
حوصله ام از تعریف و تمجید سر رفته. از اینکه از من تشکّر می کنی، خسته شده ام. احساس قدردانی می کنی؟ این را با مراقبت از خودت، از سلامتی ات، از روابطت و از دنیا ثابت کن! شادیت را ابراز کن! این راه تمجید من است.
از پیچیده کردن چیزها و تکرار طوطی وار آنچه که در مورد من به تو آموخته اند، دست بردار!
برای چه کاری معجزات بیشتری می خواهی؟ این همه توضیحات؟
تنها چیز مطمئن اینست که تو اینجایی و زنده و این دنیا پر از شگفتی است!
در بیرون به دنبال من نگرد، مرا نخواهی یافت. در درون جویای من باش . . . من در درون تو در طپشم!

بپرس