اینشتین
لغت نامه دهخدا
( یک نسخه دستی از این مقاله در 1944م. بمبلغ 6000000 دلار در کشورهای متحده آمریکا فروخته شد. و اینک در کتابخانه کنگره در واشنگتن است ). در همان سال مقاله ای در حرکت براونی منتشر نمود. در 1909م. استاد فیزیک نظری در دانشگاه زوریخ شد. در 1913م. عضو آکادمی علوم پروس در برلین گردید. در 1914م. استاد فیزیک نظری دانشگاه برلین شد، و دگربار بتابعیت آلمان درآمد. در همان سال بمدیریت مؤسسه فیزیکی کایزر ویلهلم در برلن منصوب گردید، وهر دو سمت را تا 1933م. داشت. در 1916م. نظریه نسبیت عمومی را منتشر کرد. در 1929م. نظریه میدان واحدرا اعلام کرد که هدفش توجیه پدیده های گرانش و برقاطیس و زیراتمی بوسیله یک دستگاه از قوانین است. در 1950م. ودگر بار در 1953م. صورت تجدیدنظرشده این نظریه را منتشر ساخت. در اواخر سال 1949م. نظریه عمومی گرانش را منتشر کرد که قدم دیگری در نظریه میدان واحد بود. اینشتن 25 سال آخر عمر را صرف تحقیق در نظریه میدان واحد کرد ولی تا هنگام مرگ تحقیقات خود را در اثبات این نظریه کافی نمیدانست. در 1933م. که اینشتن در سفر انگلستان و کشورهای متحده امریکا بود، آلمان نازی اموال او را مصادره کرد و وی را از کار برکنار نمود. اینشتن دعوت مؤسسه تحقیقات عالیه پرینستن را که قبل از این واقعه بعمل آمده بود پذیرفته به کشورهای متحده آمریکا مهاجرت کرد و در پرینستن سکنی گزید و در 1940م. بتابعیت کشورهای متحده آمریکا درآمد. اینشتن از پدران عصر اتم است. نظریات وی در بسط تحقیقات اتمی تأثیر فراوان داشته است. در ماه اوت 1939م. در نامه ای که به روزولت رئیس جمهور کشورهای متحده آمریکا نوشت وی را از پیشرفتهای آلمان در شکافتن هسته اتم آگاه کرد و او را برانگیخت تا تحقیق جدی اتم شکنی را در کشورهای متحده مقرر کند. این تحقیقات منجر به ساختن بمب اتمی گردید. اینشتن زندگی آرامی داشت. موسیقی کلاسیک را بسیار دوست میداشت و خودش ویولن مینواخت. نسبت به مظلومین سیاسی و اقتصادی شفقت فراوان داشت. پس از مرگ وایزمن ( 1952م. ) ریاست جمهوری مملکت اسرائیل باو پیشنهاد شد ولی نپذیرفت. اگر چه ثروتی نداشت به پول اهمیتی نمیداد. ( دائرةالمعارف فارسی ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
اینشتین (دهانه). اینشتین یک دهانه برخوردی در ماه است.
این دهانه ۳ دهانه اقماری دارد. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاین دهانه ۳ دهانه اقماری دارد. [ ۱]
wiki: اینشتین (دهانه)
پیشنهاد کاربران
وقتی اینیشتین در دانشگاه های ایالات متحده سخنرانی می کرد، پرسش تکراری بیشتر دانشجویان از او این بود:
*آیا به خدا اعتقاد داری؟*
و او همیشه پاسخ می داد: "من به خدای اسپینوزا اعتقاد دارم. "
باروخ دو اسپینوزا فیلسوف هلندی، به همراه دکارت، از بزرگ - خردگرایان فلسفه قرن ۱۷ بود.
... [مشاهده متن کامل]
من نمی دانم که آیا واقعاً خدا اینها را می گفت یا نه، ولی اگر می گفت، فکر می کنم اینها حرف هایی است که او به یک فرد معتقد می گفت:
دست از عبادت بردار. چیزی که از تو می خواهم انجام دهی اینست که بیرون بروی و وارد دنیا شوی و از زندگی ات لذت ببری. از تو می خواهم که آواز بخوانی، تفریح کنی و از همۀ چیزهایی که برایت ساخته ام، لذّت ببری!
از رفتن به آن معابد تاریک و سرد که خودت ساخته ای و می گویی آنجا خانۀ خداست، دست بردار. خانۀ من در کوه ها، جنگل ها، رودخانه ها، دریاچه ها و سواحل است! من در همه اینها زندگی می کنم و عشق خود را به تو ابراز می کنم.
از سرزنش خود در زندگی دست بردار! من هرگز به تو نمی گویم که اشکالی داری یا گناه کاری! یا امور جنسی تو چیز بدی است. سکس موهبتی است که به تو ارزانی کردم و تو با آن می توانی عشقت، سرمستی ات، و شادمانی ات را ابراز کنی. پس مرا به خاطر هر آنچه که تو را به باور به آن برانگیختند، سرزنش مکن!
دست از خواندن نوشتجات مقدّس ادّعایی بردار که ربطی به من ندارند. اگر نتوانی مرا در طلوع آفتاب، در منظره ای، در نگاه دوستانت یا در چشمان پسرت بخوانی . . . در هیچ کتابی نخواهی یافت!
دیگر از من مپرس که چگونه کارم را انجام دهم؟ بس کن، از من مترس، من نه تو را قضاوت می کنم و نه به تو انتقاد! نه عصبانی می شوم و نه اذیت! *من عشق خالص ام. *
دست از تقاضای بخشش بردار، چیزی برای بخشش وجود ندارد! اگر من تو را ساختم . . . تو را از احساسات، محدودیت ها، لذّت ها، نیازها، ناسازگاری ها و . . . اختیار، پر کردم! چطور می توانم تو را به خاطر واکنش نسبت به آنچه که در وجود تو نهادم، سرزنش کنم؟ اگر من آنی هستم که تو را ساختم، چگونه می توانم تو را به این خاطر که این گونه هستی، مجازات کنم؟
فکر می کنی که آیا می توانستم مکانی برای سوزاندن ابدی همۀ فرزندانم که رفتار بدی داشتند، ایجاد کنم؟ چه خدایی این کار را می کند؟
به همسالان خود احترام بگذار و آنچه را برای خود نمی خواهی برای دیگران هم نخواه . . . تنها چیزی که از تو می خواهم این است! به زندگی خود توجه کن، هوشیاری راهنمای توست.
محبوب من، این زندگی نه امتحان است، نه یک قدم در راه، نه یک تمرین و نه مقدمه ای برای بهشت! این زندگی در اینجا و اکنون تنها چیزی است که هست و آن تمام چیزی است که نیاز داری!
من تو را کاملاً آزاد گذاشتم، نه جایز ه ای و نه مجازاتی، نه گناهی و نه فضیلتی، روی کسی علامت گذاشته نمی شود، هیچ کس سابقه ای را ثبت نمی کند!
برای خلق کردن در زندگی، کاملاً آزادی. بهشت یا جهنم؟
من نمی توانم به تو بگویم که آیا بعد از این زندگی چیزی وجود دارد یا نه، ولی می توانم یک رهنمود به تو بدهم: طوری زندگی کن که انگار بعد از این زندگی چیزی وجود ندارد. که انگار این تنها فرصت برای لذت بردن، عشق ورزیدن، و موجودبودن است.
بنابراین، اگر بعد از این زندگی چیزی وجود نداشته باشد، از فرصتی که به تو داد ه ام لذت برده ای. و اگر وجود داشته باشد، خیالت راحت باشد که نخواهم پرسید که آیا رفتارت درست بود یا غلط، من می پرسم خوشت آمد؟ خوش گذشت؟ از چه چیزی بیشترین لذّت را بردی؟ چی یاد گرفتی؟
دیگر از اعتقاد به من دست بردار . . . ! اعتقادداشتن یعنی فرض کردن، حدس زدن، تصوّرکردن. من نمی خواهم که تو به من اعتقاد داشته باشی، می خواهم که به خودت اعتقاد داشته باشی. از تو می خواهم وقتی معشوق/معشوقه ات را می بویی، وقتی دختر خردسالت را به بستر می بری، وقتی سگ ات را نوازش می کنی، وقتی در دریا آبتنی می کنی، مرا در خود حس کنی!
دست از تمجید من بردار. مگر فکر می کنی که من خدای خودشیفته ای هستم؟
حوصله ام از تعریف و تمجید سر رفته. از اینکه از من تشکّر می کنی، خسته شده ام. احساس قدردانی می کنی؟ این را با مراقبت از خودت، از سلامتی ات، از روابطت و از دنیا ثابت کن! شادیت را ابراز کن! این راه تمجید من است.
از پیچیده کردن چیزها و تکرار طوطی وار آنچه که در مورد من به تو آموخته اند، دست بردار!
برای چه کاری معجزات بیشتری می خواهی؟ این همه توضیحات؟
تنها چیز مطمئن اینست که تو اینجایی و زنده و این دنیا پر از شگفتی است!
در بیرون به دنبال من نگرد، مرا نخواهی یافت. در درون جویای من باش . . . من در درون تو در طپشم!
*آیا به خدا اعتقاد داری؟*
و او همیشه پاسخ می داد: "من به خدای اسپینوزا اعتقاد دارم. "
باروخ دو اسپینوزا فیلسوف هلندی، به همراه دکارت، از بزرگ - خردگرایان فلسفه قرن ۱۷ بود.
... [مشاهده متن کامل]
من نمی دانم که آیا واقعاً خدا اینها را می گفت یا نه، ولی اگر می گفت، فکر می کنم اینها حرف هایی است که او به یک فرد معتقد می گفت:
دست از عبادت بردار. چیزی که از تو می خواهم انجام دهی اینست که بیرون بروی و وارد دنیا شوی و از زندگی ات لذت ببری. از تو می خواهم که آواز بخوانی، تفریح کنی و از همۀ چیزهایی که برایت ساخته ام، لذّت ببری!
از رفتن به آن معابد تاریک و سرد که خودت ساخته ای و می گویی آنجا خانۀ خداست، دست بردار. خانۀ من در کوه ها، جنگل ها، رودخانه ها، دریاچه ها و سواحل است! من در همه اینها زندگی می کنم و عشق خود را به تو ابراز می کنم.
از سرزنش خود در زندگی دست بردار! من هرگز به تو نمی گویم که اشکالی داری یا گناه کاری! یا امور جنسی تو چیز بدی است. سکس موهبتی است که به تو ارزانی کردم و تو با آن می توانی عشقت، سرمستی ات، و شادمانی ات را ابراز کنی. پس مرا به خاطر هر آنچه که تو را به باور به آن برانگیختند، سرزنش مکن!
دست از خواندن نوشتجات مقدّس ادّعایی بردار که ربطی به من ندارند. اگر نتوانی مرا در طلوع آفتاب، در منظره ای، در نگاه دوستانت یا در چشمان پسرت بخوانی . . . در هیچ کتابی نخواهی یافت!
دیگر از من مپرس که چگونه کارم را انجام دهم؟ بس کن، از من مترس، من نه تو را قضاوت می کنم و نه به تو انتقاد! نه عصبانی می شوم و نه اذیت! *من عشق خالص ام. *
دست از تقاضای بخشش بردار، چیزی برای بخشش وجود ندارد! اگر من تو را ساختم . . . تو را از احساسات، محدودیت ها، لذّت ها، نیازها، ناسازگاری ها و . . . اختیار، پر کردم! چطور می توانم تو را به خاطر واکنش نسبت به آنچه که در وجود تو نهادم، سرزنش کنم؟ اگر من آنی هستم که تو را ساختم، چگونه می توانم تو را به این خاطر که این گونه هستی، مجازات کنم؟
فکر می کنی که آیا می توانستم مکانی برای سوزاندن ابدی همۀ فرزندانم که رفتار بدی داشتند، ایجاد کنم؟ چه خدایی این کار را می کند؟
به همسالان خود احترام بگذار و آنچه را برای خود نمی خواهی برای دیگران هم نخواه . . . تنها چیزی که از تو می خواهم این است! به زندگی خود توجه کن، هوشیاری راهنمای توست.
محبوب من، این زندگی نه امتحان است، نه یک قدم در راه، نه یک تمرین و نه مقدمه ای برای بهشت! این زندگی در اینجا و اکنون تنها چیزی است که هست و آن تمام چیزی است که نیاز داری!
من تو را کاملاً آزاد گذاشتم، نه جایز ه ای و نه مجازاتی، نه گناهی و نه فضیلتی، روی کسی علامت گذاشته نمی شود، هیچ کس سابقه ای را ثبت نمی کند!
برای خلق کردن در زندگی، کاملاً آزادی. بهشت یا جهنم؟
من نمی توانم به تو بگویم که آیا بعد از این زندگی چیزی وجود دارد یا نه، ولی می توانم یک رهنمود به تو بدهم: طوری زندگی کن که انگار بعد از این زندگی چیزی وجود ندارد. که انگار این تنها فرصت برای لذت بردن، عشق ورزیدن، و موجودبودن است.
بنابراین، اگر بعد از این زندگی چیزی وجود نداشته باشد، از فرصتی که به تو داد ه ام لذت برده ای. و اگر وجود داشته باشد، خیالت راحت باشد که نخواهم پرسید که آیا رفتارت درست بود یا غلط، من می پرسم خوشت آمد؟ خوش گذشت؟ از چه چیزی بیشترین لذّت را بردی؟ چی یاد گرفتی؟
دیگر از اعتقاد به من دست بردار . . . ! اعتقادداشتن یعنی فرض کردن، حدس زدن، تصوّرکردن. من نمی خواهم که تو به من اعتقاد داشته باشی، می خواهم که به خودت اعتقاد داشته باشی. از تو می خواهم وقتی معشوق/معشوقه ات را می بویی، وقتی دختر خردسالت را به بستر می بری، وقتی سگ ات را نوازش می کنی، وقتی در دریا آبتنی می کنی، مرا در خود حس کنی!
دست از تمجید من بردار. مگر فکر می کنی که من خدای خودشیفته ای هستم؟
حوصله ام از تعریف و تمجید سر رفته. از اینکه از من تشکّر می کنی، خسته شده ام. احساس قدردانی می کنی؟ این را با مراقبت از خودت، از سلامتی ات، از روابطت و از دنیا ثابت کن! شادیت را ابراز کن! این راه تمجید من است.
از پیچیده کردن چیزها و تکرار طوطی وار آنچه که در مورد من به تو آموخته اند، دست بردار!
برای چه کاری معجزات بیشتری می خواهی؟ این همه توضیحات؟
تنها چیز مطمئن اینست که تو اینجایی و زنده و این دنیا پر از شگفتی است!
در بیرون به دنبال من نگرد، مرا نخواهی یافت. در درون جویای من باش . . . من در درون تو در طپشم!