مثل هست این که جامه تن زیان باشد هر آنکس را
که سال و مه نباشد جز بجان این و آن مهمان.
ناصرخسرو.
گر من اسیر مال شوم همچو این و آن اندر شکم چه باید زهر جگرمرا.
نظامی.
چون تو عهد خدای نشکستی عهده بر من کز این و آن رستی.
نظامی.
بینیم زمین و آسمان راجوئیم یکایک این و آن را.
نظامی.
و آنکس که مشفقست و دلش مهربان ماست در جستن دوا به بر این و آن شود.
سعدی.
و گر خودپرستی شکم طبله کن در خانه این و آن قبله کن.
سعدی.