ایمه

/~ayemme/

برابر پارسی: پیشوایان، رهنُمودان

لغت نامه دهخدا

( ایمة ) ایمة. [ اَ م َ ] ( ع اِ ) بیوکی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). بیوکی و عروسی. ( ناظم الاطباء ). و منه الحدیث : انه کان یتعوذ من الایمة. ( منتهی الارب ).

ایمة. [ اَ م َ ] ( ع مص ) ناکدخدا ماندن زن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و چنین است بی زن ماندن مرد. ( از اقرب الموارد ). بی شوهر شدن زن و بی زن شدن شوهر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).

ایمة. [اَ ی ِم ْ م َ ] ( ع اِ ) ائمه. ج ِ امام. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). پیشوایان و امامان.
- ایمه اثناعشر ؛ دوازده امام. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به ائمه شود.
- ایمه جماعت ؛ پیشنمازان.
ایمه. [ اَ م َ / م ِ ] ( ضمیر ) در پارسی باستان ، «ایما» ، در پهلوی ، «ایم »، ضمیر اشاره بمعنی این است ، در لهجه گالشی ، «ایما» . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). اینکه ، اسم اشارت است بقریب. ( غیاث ). || ( ق ) اکنون و این دم. ( برهان ). اکنون و این زمان و این دم. ( آنندراج ). اکنون. ( غیاث ). حالا و اکنون و این هنگام و این دم. ( ناظم الاطباء ). اکنون. این دم. ( فرهنگ فارسی معین ) :
عدوت چون تو تواند شد ایمه او سگ کیست
که حیله جوید و از گربه شیر نر سازد.
مجیرالدین بیلقانی.
ایمه دوران چو من آسیمه سر است
نسبت جور بدوران چه کنم.
خاقانی.
ایمه جوابشان چه دهم کز زبان سرخ
موتوا بغیظکم نه بس آید جوابشان.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 329 ).
آشنا سیمرغ وار اندر جهان نایاب شد
ایمه از سیمرغ بگذر کآشنا نایاب تر.
خاقانی.
ایمه نه بغداد جای شیشه گرانست
بهر گلاب طرب فزای صفاهان.
خاقانی.
|| هرزه و یاوه و بیهوده. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بیهوده. ( غیاث ). بیهوده و یاوه. ( رشیدی ) :
ایمه مگو که آسمان اهل برون نمی دهد
اهل که نامد از عدم چیست خطای آسمان.
خاقانی.
|| اینهمه. ( غیاث اللغات ). ظاهراً مخفف این همه باشد. ( رشیدی ) ( آنندراج ).

ایمه. [ م َ / م ِ ] ( ق ) اینچنین. همچنین. ( برهان ) ( آنندراج ). همچنین. ( غیاث اللغات ). اینچنین. ( رشیدی ) :
ایمه از این خاک تیره فام که برخاست
تا که نه در پای پیل ممتحن افتاد.
مجیر بیلقانی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پیشوایان، جمع امام
( اسم ) جمع امام .
ماخوذ از تازی زمینی که پادشاه بخراج بسیار اندکی بکسی عطا کند .

فرهنگ معین

(اِ مَ ) [ په . ] (ق . ) اکنون ، این دم .

فرهنگ عمید

۱. اکنون، این زمان، این دم.
۲. (صفت ) این چنین.
۳. (صفت ) این همه.
۴. (صفت ) یاوه، بیهوده.

دانشنامه عمومی

ایمه ( به آلمانی: Eime ) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در Gronau واقع شده است. [ ۲] ایمه ۲٬۸۹۶ نفر جمعیت دارد.
عکس ایمهعکس ایمهعکس ایمه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

ایمهایمهایمهایمه
ایمه /ایما =درزبان لکی این واژه به معنای ( ما ) می باشد و ضمیر اول شخص جمع می باشد .
م. ایمه
تو هومه
او. اون
ایمه در زبان ترکی به مشک کوچکی گفته می شد که در آن آب و دوغ و ماست ریخته می شد. در ترکی ضرب المثلی است که می گوید:
پیشگی باغلیب ایمه نین قولپونا اوغرو دالیجا گئزیر.
یعنی گربه را بسته به بند مشک ماست دارد دنبال دزد می گردد. یعنی آدم خلاف کاری را نگهبان و مسئول کاری کرده و به دنبال این می گردد که ماست مشک مر ا چه کسی خورده است .
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان لری بختیاری به معنی
هیمه. هیزم
لربختیاری ::
( ( ( ایمه یا هیوه ) ) )
imh. hivh

بپرس