ایمن گشتن. [ م ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) مطمئن شدن. مصون گشتن. در امان و امن قرار گرفتن : از آب خوش و خاک یکی گل بسرشتم کردم سرخمتان بگل و ایمن گشتم.منوچهری.از برف نو بنفشه گر ایمن گشت ایدون چرا چو جامه ترسا شد.ناصرخسرو.بی اصل... چون ایمن و مستغنی گشت بتیره کردن آب خیر... گراید. ( کلیله و دمنه ).