ایلک. [ ل َ / اَ ل َ ]( اِخ ) نام پادشاه یغما که ترکستان باشد. ( برهان ). نام پادشاه ترکستان. ( آنندراج ). پادشاه سرزمین ایلک را گویند و چون مرتبه او از خانهای توران فزونتر است بمعنی سردار و سرخیل نیز استعمال کنند :
هر چند مهار خلق بگرفتند
امروز تکین و ایلک و پیغو.
ناصرخسرو.
تا ایلک و خان قبله یغما و تتارندجز درگه تو قبله مباد ایلک و خان را.
ابوالفرج رونی.
به بزمگاه تو شاهان و خسروان خُدّام به رزمگاه تو خانان و ایلکان حُجّاب.
مسعودسعد.
کدام خان که نبودست پیش تو ایلک کدام میرکه او نیست نزد تو سرهنگ.
مسعودسعد.
بیا ای خسرو خوبان ایلک که بی تو جان شیرین گشت مهلک.
هندوشاه.
ایلک. [ ل َ ] ( اِخ ) رجوع به ایلک خان شود.