ایل
/~il/
مترادف ایل: تیره، طایفه، عشیره، قبیله، همراه، یار، رام، مطیع
برابر پارسی: تیره، خاندان، دودمان
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
آیل.[ ی ِ ] ( اِخ ) نام کوهی بناحیه نقره در طریق مکه.
ایل. [ اَی ْ ی َ / اُی ْ ی َ ] ( ع اِ ) گاو کوهی باشد. ( اقرب الموارد ). گویند چون بیمار شود بینی خود را بر سوراخ مار نهد و بنفس مار را به جانب خود کشد چنانکه مغناطیس آهن را، چون مار را بخورد شفا یابد و به عربی بقرالوحش خوانند. و بعضی گویند ایل گوسفند کوهی است و خون او علاج کسی است که زهر بوی داده باشند. ( برهان ). بز کوهی. گوزن. ج ، ایائل. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ). گوزن و بز کوهی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). هوالذکر من الاوعال ، فارسیه ، گوزن و ویرا گاوگوزن نیز گویند. ج ، ایایل. و قرنه مصمت بخلاف سائر الحیوانات فانها مجوفه. ( از بحر الجواهر ). مارخوار.
ایل. ( سریانی ، اِ ) به لغت سریانی یکی از نامهای خدای تعالی است جل جلاله. ( برهان ). مأخوذ از عبرانی نام باری تعالی. ( از ناظم الاطباء ). ایل محض دلالت بر قوه و اقتدار، باسماء و کلمات عبری ملحق میشود و استعمال آن مخصوص لفظ اﷲ نیست بلکه در مورد خدایان بت پرستان نیز استعمال میشود. ( قاموس کتاب مقدس ). نام خدای تعالی و ازاینجاست جزء دوم کلمات جبرئیل و میکائیل یعنی بنده های خدای عز و جل. ( مؤید الفضلا ) ( غیاث ) ( آنندراج ).
ایل. ( ترکی ، اِ ) بزبان ترکی به معنی دوست و موافق. ( برهان ) ( آنندراج ). دوست. یار. همراه. ( فرهنگ فارسی معین ). || رام که نقیض وحشی است. ( برهان ). رام. مطیع. ( فرهنگ فارسی معین ) ( آنندراج ) : از تو به چریک مدد خواستیم در جواب گفتی که ایلم و لشکر نفرستادی. ( رشیدی ). || طایفه و قبیله. ( فرهنگ فارسی معین ). طایفه و قبیله و گروه و مخصوصاً مردم چادرنشین را گویند. ( ناظم الاطباء ). مردمان و جماعت. ( برهان ). مردمان و قوم و جماعت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || سال. ( غیاث ). رجوع به ئیل شود.
ایل. ( اِ ) هیل را هم میگویند که قاقله صغار باشد. ( برهان ). صورتی و تلفظی از هیل. هل.
ایل. [ اَ ی َل ل ] ( ع ص ) ( از «ی ل ل » ) مرد کوتاه و کج دندان. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). کوتاه دندان. ( تاج المصادر بیهقی ). || کوتاه : حافر ایل ؛ سم کوتاه اطراف. || بلند ( از اضداد است ): قف ایل ؛ پشته درشت بلند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
طایفه، قبیله، عشیره، گروه مردم چادرنشین
(اسم ) بز نر کوهی گوزن . جمع : ایائل
شیر ستبر یا آب منی در زهدان
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. عدل زیادی از مردم.
گویش مازنی
/il/ از توابع دهستان میان رود بالای شهرستان نور
دانشنامه عمومی
آیل. آیل ( به آلمانی: Ayl ) یک منطقهٔ مسکونی در آلمان است که در تریر - زاربورگ واقع شده است. [ ۱] آیل ۱٬۴۲۹ نفر جمعیت دارد.
wiki: آیل
ایل در جامعه عشایر ایران عبارت است از اتحادیه ای سیاسی متشکل از تیره ها و طوایف عشایری که به اتکای وابستگی های خویشاوندی ( نسبی، سببی و آرمانی ) یا در برهه زمانی خاص، بنا به مصالح و ضرورت های سیاسی و اجتماعی با هم متحد شده و تشکیل یک ایل را می دهند. معمولاً ایلات دارای سرزمین و قلمرو ایلی خاص خود بوده و تحت رهبری و مدیریت شخصی با سمت ایلخان یا ایل بیگ اداره می شدند. از بزرگترین ایل های ایران میتوان به ایل سادات و ایل بختیاری و ایل کلهر و ایل قشقایی اشاره کرد[ ۱]
تعریف مشخص و دقیقی از مفهوم ایل وجود ندارد که بتوان آن را به همۀ ایل ها تعمیم داد. به طور کلی ایل به مجموعه ای از طوایفی گفته شده که در محدوده ای که قلمروی آن ایل به شمار می آید زندگی می کنند. طوایف لزوماً با یکدیگر خویشاوندی ندارند و آداب ورسوم و شیوۀ زندگی آن ها نیز می تواند متفاوت باشد، هرچند در اغلب موارد خویشاوندی و همگونی در آداب و رسوم و شیوۀ زندگی وجود دارد. [ ۲]
تعریف مشخص و دقیقی از مفهوم ایل وجود ندارد که بتوان آن را به همۀ ایل ها تعمیم داد. به طور کلی ایل به مجموعه ای از طوایفی گفته شده که در محدوده ای که قلمروی آن ایل به شمار می آید زندگی می کنند. طوایف لزوماً با یکدیگر خویشاوندی ندارند و آداب ورسوم و شیوۀ زندگی آن ها نیز می تواند متفاوت باشد، هرچند در اغلب موارد خویشاوندی و همگونی در آداب و رسوم و شیوۀ زندگی وجود دارد. [ ۲]
wiki: ایل
ایل (فرانسه). ایل رودی است که از رشته کوه جورا سرچشمه می گیرد و به راین می ریزد. این رود از کشور فرانسه می گذرد.
wiki: ایل (فرانسه)
ایل (نوشیدنی). اِیل ( به انگلیسی: Ale ) یا آبجو انگلیسی گونه ای آبجو است که با روش تخمیر گرم[ * ۱] تولید می شود و طعمی شیرین، قوی و میوه ای می گیرد.
ایل در گذشته بدون رازک تولید می شد. مانند بیشتر آبجوها، به ایل تلخ کننده می زنند تا طعم شیرین مالت آن را متعادل کند و همچنین به عنوان ماده نگهدارنده عمل کند.
ایل به طور سنتی با گروت[ * ۲] تلخ می شد، مخلوطی از گیاهان معطر یا ادویه ها که پیش از فرایند تخمیر همراه آبجو می جوشاندند.
بعدتر رازک جایگزین گروت شد.
انواع مشهور ایل عبارتند از:
• ایل قهوه ای
• ایل روشن
• ایل روشن ایندیانا ( IPA )
• ایل طلایی
• ایل اسکاچ ( اسکاتلندی )
• ایل بارلی
• ایل معتدل
• ایل برتن
• ایل کهنه
• ایل بلژیکی
↑ en:Brewing#Warm_fermentation ↑ en:Gruit
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفایل در گذشته بدون رازک تولید می شد. مانند بیشتر آبجوها، به ایل تلخ کننده می زنند تا طعم شیرین مالت آن را متعادل کند و همچنین به عنوان ماده نگهدارنده عمل کند.
ایل به طور سنتی با گروت[ * ۲] تلخ می شد، مخلوطی از گیاهان معطر یا ادویه ها که پیش از فرایند تخمیر همراه آبجو می جوشاندند.
بعدتر رازک جایگزین گروت شد.
انواع مشهور ایل عبارتند از:
• ایل قهوه ای
• ایل روشن
• ایل روشن ایندیانا ( IPA )
• ایل طلایی
• ایل اسکاچ ( اسکاتلندی )
• ایل بارلی
• ایل معتدل
• ایل برتن
• ایل کهنه
• ایل بلژیکی
↑ en:Brewing#Warm_fermentation ↑ en:Gruit
wiki: ایل (نوشیدنی)
مترادف ها
تبار، خیل، قبیله، طایفه، خانواده، عشیره، حی، سبط، ایل، قبایل، ابه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
آ یل، عایل =، همان عیال است که در زبان لکی به شکل عایل تلفظ می شود وبه معنای بچه می باشد
منال =این کلمه هم که دراشل من عیال بوده است وبه شکل من عال و من ال درآمده وهم اکنون هم کاربرد دارد در زبان کردی
منال =این کلمه هم که دراشل من عیال بوده است وبه شکل من عال و من ال درآمده وهم اکنون هم کاربرد دارد در زبان کردی
در لری بختیاری
زم، زمام:ایل
دودمُو:ایل
زمدار، زمامدار:رییس ایل
زم، زمام:ایل
دودمُو:ایل
زمدار، زمامدار:رییس ایل
کلمه ایل یا ائل، طایفه، تیره ( توره ) ترکی هست جالبه نوشته برابر فارسی تیره، دودمان، دوست من این دو کلمه هم ترکی هست، اینکه دوستمان میگوید همه ایران میگوید ایل دلیل بر فارسی بودن نیست. هر کلمه یک تاریخچه و ریشه دارد.
قبیله، گروه
ایل. ( ترکی ، اِ ) بزبان ترکی به معنی دوست و موافق. ( برهان ) ( آنندراج ) . دوست. یار. همراه. ( فرهنگ فارسی معین ) . ا
به زبان کُردی: هُوز، خِیل
ایل ترکیه ، و به فارسی و لری میشه همون طایفه
هوز/کردی
این کلمه قطعا ترکیه منبع :Clauson, Gerard ( 1972 ) , “�l:”, in An Etymological Dictionary of pre - thirteenth - century Turkish, Oxford: Clarendon Press, page 121
Sevortjan, E. V. ( 1974 ) Etimologičeskij slovarʹ tjurkskix jazykov [Etymological Dictionary of Turkic Languages][1] ( in Russian ) , volume 1, Moscow: Nauka, page 339
... [مشاهده متن کامل]
Sevortjan, E. V. ( 1974 ) Etimologičeskij slovarʹ tjurkskix jazykov [Etymological Dictionary of Turkic Languages][1] ( in Russian ) , volume 1, Moscow: Nauka, page 339
... [مشاهده متن کامل]
پیوستِ دیدگاهِ پیشین:
در زبانِ اوستایی ( ایرا ) به چمِ ( گروه، دسته، ارتش، تیپ ) بوده است.
در رویه یِ 260 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) آمده است:
در زبانِ اوستایی ( ایرا ) به چمِ ( گروه، دسته، ارتش، تیپ ) بوده است.
در رویه یِ 260 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) آمده است:
واژه ( ایل ) واژه ای ایرانی است که از واژه ( ایر، ایرمان ) در زبانِ پارسی میانه - پهلوی برگرفته شده است، هرچند که این واژه ریشه یِ اوستایی نیز دارد. دگرگونیِ آواییِ ( ر/ل ) در زبانهایِ ایرانی و هندواروپایی رواگمند ( رایج ) بوده است ( ایر/ایل ) ، ( ایرمان/ایلمان ) .
... [مشاهده متن کامل]
( ایر ) در زبانِ پارسی میانه - پهلوی به چمِ ( نژاده، اصیل زاده، یَل ) و ( ایرمان ) به چمِ ( دوست، یار ) بوده است؛
چنانکه در رویه هایِ 30، 31 و 232 آمده است:
... [مشاهده متن کامل]
( ایر ) در زبانِ پارسی میانه - پهلوی به چمِ ( نژاده، اصیل زاده، یَل ) و ( ایرمان ) به چمِ ( دوست، یار ) بوده است؛
چنانکه در رویه هایِ 30، 31 و 232 آمده است:
ائل و ایل به دو معنی در زبان با اصالت ترکی هست. . . . .
ائل: به معنای تیرو طایفه.
ایل: به معنای سال هست.
ائل: به معنای تیرو طایفه.
ایل: به معنای سال هست.
ایل . ( ترکی ، اِ ) بزبان ترکی به معنی دوست و موافق . ( برهان ) ( آنندراج ) . دوست . یار. همراه . ( فرهنگ فارسی معین ) . || رام که نقیض وحشی است . ( برهان ) . رام . مطیع. ( فرهنگ فارسی معین ) ( آنندراج ) : از تو به چریک مدد خواستیم در جواب گفتی که ایلم و لشکر نفرستادی . ( رشیدی ) . || طایفه و قبیله . ( فرهنگ فارسی معین ) . طایفه و قبیله و گروه و مخصوصاً مردم چادرنشین را گویند. ( ناظم الاطباء ) . مردمان و جماعت . ( برهان ) . مردمان و قوم و جماعت . ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . || سال . ( غیاث ) . رجوع به ئیل شود.
... [مشاهده متن کامل]
بدون هیچ تعصبی ترکی هست
... [مشاهده متن کامل]
بدون هیچ تعصبی ترکی هست
اخر اسمتو دقت کردی
زنگنه داره
زنگه مربوط به ترکای زنگی هست
از سلسله ترکان زنگی و قبچاقان مملوکی ترک
که مصر و شام و عراق رو سلجوقیا در جنگهای صلیبی به اینها واگذار کردند : ) )
زنگنه داره
زنگه مربوط به ترکای زنگی هست
از سلسله ترکان زنگی و قبچاقان مملوکی ترک
که مصر و شام و عراق رو سلجوقیا در جنگهای صلیبی به اینها واگذار کردند : ) )
( اسم ) [ترکی] ۱. گروه مردم چادرنشین که هم نژاد و هم مذهب هستند؛ طایفه؛ قبیله.
۲. عدل زیادی از مردم.
۴ لغت نامه که در دسترس هست ریشش رو نوشتن لازم نیست بحث بیهوده بکنید
میبینید که عمید معین و دهخدا نوشته ترکی
۲. عدل زیادی از مردم.
۴ لغت نامه که در دسترس هست ریشش رو نوشتن لازم نیست بحث بیهوده بکنید
میبینید که عمید معین و دهخدا نوشته ترکی
ایل= تبارمردمان کثیر ومجتمع که دریک مکان بصورت روستایی یابصورت عشایری کوچ رو شانه به شانه زندگی می کنندحتی اگراز نژاد همسان یا نژاد مختلف باشند. اصل معنی ایل= کثرت و فراوانی وزیادی جمعیت درحد جمعیت متوسط روستایی، عشایری
ایل کلمه ای ترکی به معنی یار و طایفه
دوست بلوچی اینایی که گفتی همش ترکیه قبل سرچ یکم مطالعه بفرما
دوست بختیاری اگه اینجور باشه که کل ایران آذربایجانه
ثانیا ایلام و ن عیلام عزیز دل شما اول یادبگیر بعد
... [مشاهده متن کامل]
ثانیا ایلامیان قبل پارسیان که از یونان اومدن اینجا بودن چطور پارسیه
شما کلن چیزی نگو
دوست بلوچی اینایی که گفتی همش ترکیه قبل سرچ یکم مطالعه بفرما
دوست بختیاری اگه اینجور باشه که کل ایران آذربایجانه
ثانیا ایلام و ن عیلام عزیز دل شما اول یادبگیر بعد
... [مشاهده متن کامل]
ثانیا ایلامیان قبل پارسیان که از یونان اومدن اینجا بودن چطور پارسیه
شما کلن چیزی نگو
ایل ( İl ) در زبان ترکی آذربایجانی به معنی سال هست
در زبانهای ترکی ترکیه، ترکی گاگائوزی، ترکی تاتار کریمه، ترکی نوقای و ترکی ترکمنی به سال یئل ( yıl ) گفته می شود که کلمه انگلیسی یئر ( year ) شبیه آن است
... [مشاهده متن کامل]
در زبان ترکی یاکوتی به سال سئل ( sıl ) گفته مشود که کلمه فارسی سال ( sal ) شبیه آن است
در زبان ترکی چوواش به سال شول ( şul ) گفته می شود
در زبانهای ترکی قزاقی، ترکی کاراکالپاقی، ترکی تاتاری، ترکی باشقیری، ترکی اویغوری و ترکی ازبکی به سال ژئل ( jıl ) گفته می شود
در زبانهای ترکی ترکیه، ترکی گاگائوزی، ترکی تاتار کریمه، ترکی نوقای و ترکی ترکمنی به سال یئل ( yıl ) گفته می شود که کلمه انگلیسی یئر ( year ) شبیه آن است
... [مشاهده متن کامل]
در زبان ترکی یاکوتی به سال سئل ( sıl ) گفته مشود که کلمه فارسی سال ( sal ) شبیه آن است
در زبان ترکی چوواش به سال شول ( şul ) گفته می شود
در زبانهای ترکی قزاقی، ترکی کاراکالپاقی، ترکی تاتاری، ترکی باشقیری، ترکی اویغوری و ترکی ازبکی به سال ژئل ( jıl ) گفته می شود
ایل:در زبان ترکی به معنی دوست و موافق و رام
منبع:برهان قاطع
منبع:برهان قاطع
من آمدم و از دیدن بعضی تحریفگران که قراره به راه تحرف نکردن و بچه خوبی بودن هدایتتون کنم خوشحالم. همون طور که جناب علی رضایی یک لینک دادن ( ضمن تشکر از شما جناب ) این کلمه در کتیبه های یئنی سئی و نوشتجات اویغور هم به همون شکل و معنی بکار برده شده و قدیمی ترین منابع برای این کلمه هستند.
... [مشاهده متن کامل]
همچنین این کلمه در منابع زبان هندو - اروپایی وجود ندارد.
و البته بحث شیرین زبان سرخ پوستی و کلمات مشترکش با زبان ترکی، قراره تحریف گرانمون ناراحت بشن چون کلمه ایل با همون شکل و معنی تو زبان سرخ پوستی مایایی که آثار نوشتاریش به پنج هزار سال قبل بر میگرده وجود داره.
برای مثال چند تا از اسم های ایل های سرخ پوستی مایایی اینطوری هست: تسنت ال ، یوهلاب ایل ، تسوتس ال. و معنی این ها به ترتیب میشه ایل تسنت ، ایل یوهلاب و ایل تسوتس. 7 - Diego de landa. 1955, 37
واسه اونی که نوشته کلمه کاملا پارسی گرفته شده از سلسله ایلامی ، خخخخخ چطوری اینو کشف کردی خخخخ دنیای زبان شناسی رو متحول کردی لامصب خخخ. حالا هرچی امیدوارم تو ذهنت نگذره که ایلامی ها هندو - اروپایی زبان بودن چون زبان ایلامی بیشتر از 100 سال پیش رمز گشایی شده و یک زبان پیوندیه.
... [مشاهده متن کامل]
همچنین این کلمه در منابع زبان هندو - اروپایی وجود ندارد.
و البته بحث شیرین زبان سرخ پوستی و کلمات مشترکش با زبان ترکی، قراره تحریف گرانمون ناراحت بشن چون کلمه ایل با همون شکل و معنی تو زبان سرخ پوستی مایایی که آثار نوشتاریش به پنج هزار سال قبل بر میگرده وجود داره.
برای مثال چند تا از اسم های ایل های سرخ پوستی مایایی اینطوری هست: تسنت ال ، یوهلاب ایل ، تسوتس ال. و معنی این ها به ترتیب میشه ایل تسنت ، ایل یوهلاب و ایل تسوتس. 7 - Diego de landa. 1955, 37
واسه اونی که نوشته کلمه کاملا پارسی گرفته شده از سلسله ایلامی ، خخخخخ چطوری اینو کشف کردی خخخخ دنیای زبان شناسی رو متحول کردی لامصب خخخ. حالا هرچی امیدوارم تو ذهنت نگذره که ایلامی ها هندو - اروپایی زبان بودن چون زبان ایلامی بیشتر از 100 سال پیش رمز گشایی شده و یک زبان پیوندیه.
ترکی https://en. m. wiktionary. org/wiki/Reconstruction:Proto - Turkic/ēl
پارسیان در گذشته های بسیار بسیار دور مانند همه مردم رمه گردان و کوچرو بودند، ولی اکنون همچون برخی هنوز خان و خانات بازی مانند مغولها ندارند، دوم اینکه ایل در ریشه یک واژه تازی است که درست آن "عیل" است که به مانای "خانوار" می باشد:
... [مشاهده متن کامل]
https://www. vajehyab. com/dehkhoda/عیل - 4
این واژه به تُرکی رفته سپس از تُرکی به پارسی آمده. کُردها که هنوز کمابیش ساختار ایلاتی خودشان را نگه داشته برای این واژه برابری به نام "هۆز/hoz" در کُردی بالایی و میانی دارند:
https://www. thekurdishdictionary. com/en/search/sorani/kurmanci/هۆز
در کُردی پایینی هم به ایل "هووز" می گویند ( بنگرید فه رهه نگ باشوور، رویه 807 ) . همین واژه در پارسی به مانای "گله گوسفند" آمده است:
https://www. vajehyab. com/dehkhoda/هوز - 3
از دیدگاه من بهتر است از زبان کُردی که مانند پارسی از زبانهای ایرانی است و خواهر آن است وام بگیریم.
... [مشاهده متن کامل]
https://www. vajehyab. com/dehkhoda/عیل - 4
این واژه به تُرکی رفته سپس از تُرکی به پارسی آمده. کُردها که هنوز کمابیش ساختار ایلاتی خودشان را نگه داشته برای این واژه برابری به نام "هۆز/hoz" در کُردی بالایی و میانی دارند:
https://www. thekurdishdictionary. com/en/search/sorani/kurmanci/هۆز
در کُردی پایینی هم به ایل "هووز" می گویند ( بنگرید فه رهه نگ باشوور، رویه 807 ) . همین واژه در پارسی به مانای "گله گوسفند" آمده است:
https://www. vajehyab. com/dehkhoda/هوز - 3
از دیدگاه من بهتر است از زبان کُردی که مانند پارسی از زبانهای ایرانی است و خواهر آن است وام بگیریم.
سعید جان آقا سعید گل. اگه اینجوری ادامه بدی تاریخ نویس خوبی ازت در میاد. ول کن این مزخرفات و اطلاع موثق و کافی نداری حرف نزن و ننویس
واژه ایل را بدون هیچ تعصبی باید ترکی و به معنای یک طایفه و عشیره که کوچرو هستند در نظر بگیریم در زبانهای ایرانی واژه ای مترادف به این واژه ندیده ام که معنای کامل آن را بدهد ولی در برخی از سایتهایی که البته
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
چندان رابطه جالبی هم با برادران کرد نداشتن واژه کورد را به معنای کوچ رو در زبان پارسی معنا کردند که البته بنده هیچ سندی جز سخن دوستان که دوباره تاکید می کنم بی شک رابطه مناسبی با کردها نداشتن ندیدم
ایل:قبیله
ایل خان:کلمه ای است بلوچی ( ایرانی ) به معنی بزرگ قبیله
الناز ( ایلناز ) :دختری که فخرقبیله اش می باشد.
المیرا ( ایلمیرا ) :کلمه ای است ایرانی به معنی دختری که افرادایل برایش می میرند.
... [مشاهده متن کامل]
ایلتاج:کلمه ای است بلوچی به معنی مردی که گل سرسبدقبله می باشد.
ایلتاز:کلمه ای است بلوچی به معنی مردی که به افرادایل دیگرمی تازد.
ایل خان:کلمه ای است بلوچی ( ایرانی ) به معنی بزرگ قبیله
الناز ( ایلناز ) :دختری که فخرقبیله اش می باشد.
المیرا ( ایلمیرا ) :کلمه ای است ایرانی به معنی دختری که افرادایل برایش می میرند.
... [مشاهده متن کامل]
ایلتاج:کلمه ای است بلوچی به معنی مردی که گل سرسبدقبله می باشد.
ایلتاز:کلمه ای است بلوچی به معنی مردی که به افرادایل دیگرمی تازد.
بزرگترین ایل کشور ایل لر بختیاری است
ساکن
خوزستان
بختیاری
کهگیلویه
اصفهان
لرستان
مرکزی
کرمان
تهران
خراسان شمالی
ابهر
گرمسار
مازندران
کرمانشاه
هرمزگان
فارس
خراسان رضوی
بوشهر
ساکن
خوزستان
بختیاری
کهگیلویه
اصفهان
لرستان
مرکزی
کرمان
تهران
خراسان شمالی
ابهر
گرمسار
مازندران
کرمانشاه
هرمزگان
فارس
خراسان رضوی
بوشهر
قوم و تبار
ئیل - به زبان عبری: خدا، پروردگار، آفریدگار، ایزد، یزدان، جان آفرین
مانند: عزرائیل ( عزیز خدا، نورچشمی خدا ) ، میکائیل ( روزی رسان بندگان خدا ) ، اسماعیل ( اسماع: شنیده - گوش به زنگ خدا ) ، ناتانائیل! ( خداداده ) ، اسرائیل ( اِسرا: بنده پیروز، مرد کاریزما - بنده پیروز خدا، مرد کاریزماگر پروردگار ) و. . .
... [مشاهده متن کامل]
مانند: عزرائیل ( عزیز خدا، نورچشمی خدا ) ، میکائیل ( روزی رسان بندگان خدا ) ، اسماعیل ( اسماع: شنیده - گوش به زنگ خدا ) ، ناتانائیل! ( خداداده ) ، اسرائیل ( اِسرا: بنده پیروز، مرد کاریزما - بنده پیروز خدا، مرد کاریزماگر پروردگار ) و. . .
... [مشاهده متن کامل]
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)