ایستادگی کردن


معنی انگلیسی:
dispute, maintain, persevere, persist, resist, stand, withstand, to persevere

لغت نامه دهخدا

ایستادگی کردن. [ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مقاومت کردن. پایداری کردن : امام ایشان ایستادگی کند بحقوق خدا که در ایشان است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311 ). مردمان شهر ایستادگی کردند و پیوستگان سلطان هر کسی یاری دادند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313 ).

فرهنگ فارسی

مقاومت کردن . پایداری کردن

واژه نامه بختیاریکا

به دِلَک واستادِن؛ به دنده دِرَوُدِن؛ به راک زِیدِن؛ ساز اَوُردِن؛ سزر اوردن؛ تِک زِیدِن؛ به داک واستادن؛ ز داک نرَهدِن

جدول کلمات

مقاومت

مترادف ها

stop (فعل)
ایستادگی کردن، ایستادن، موقوف کردن، خواباندن، مانع شدن، خوابیدن، بند اوردن، متوقف ساختن، نگاه داشتن، از کار افتادن، پر کردن، تعطیل کردن، توقف کردن، مسدود ساختن، ایستاندن، سد کردن

abide (فعل)
ماندن، ایستادگی کردن، پایدار ماندن، ساکن شدن، ایستادن، منتظر شدن، وفا کردن، تاب اوردن، ساکن بودن

stand out (فعل)
ایستادگی کردن، برجسته بودن، دوام اوردن

halt (فعل)
ایستادگی کردن، ایستادن، خمیدن، مکی کردن، لنگیدن، ایست کردن

resist (فعل)
ایستادگی کردن، مانع شدن، مخالفت کردن با، مخالفت کردن، خودداری کردن از، مقاومت کردن، استقامت کردن، پایداری کردن

فارسی به عربی

التزم به , قاوم

پیشنهاد کاربران

پیوستن مقاومت ؛ پایداری کردن :
و اگر شجاع نبودی هیچکس با سپاه دیو و پری مقاومت نپیوستی. ( سند بادنامه ص 321 ) .
مداومت نمودن ؛ ادامه دادن. دوام آوردن. ایستادگی کردن : اگر این طایفه هم برین نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت با ایشان ممتنع است. ( گلستان سعدی ) . مر آن پادشه زاده را که ملموح نظر او بوده خبر کردند که جوانی بر سراین میدان مداومت می نماید. ( گلستان سعدی ) . در تمام معانی رجوع به مداومة شود.
پای دررکاب افشردن:ایستادگی کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۰۸ ) .
مصر ایستادن ؛ پایداری کردن و ایستادگی نمودن بر کاری : منوچهر بر خواستن عهد مصر ایستاده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 131 ) .

بپرس