واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
اعتراض کردن، خرده گیری کردن، نق نق زدن، هایهو کردن، ایراد گرفتن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
میدانید شِگِرف ( =جالب ) چیست؟ این که در گذشته، مردم بیشتر {گیر دادن} را می گفتند تا {ایراد گرفتن}، ولی اکنون، وارونه شده است، از نگاه شما چِرا اینگونه شده است؟
پاسخ، از نگاه من، این است که مردم گمان کرده اند که اگر از واژگان تازی ( =عربی ) بکار ببرند، در رده بالاتری هستند!
... [مشاهده متن کامل]
همین پدیده نیز چرایی ای دارد، آن هم این نِبیگ ( =کتاب ) های دانشگاهی و دبستانی و دبیرستانی و. . . . . و همچنین، این تازی زدگان که رو به روی مردم سخنرانی می کنند، و خب مردم هم از آنها یاد می گیرند!
بِدرود!
پاسخ، از نگاه من، این است که مردم گمان کرده اند که اگر از واژگان تازی ( =عربی ) بکار ببرند، در رده بالاتری هستند!
... [مشاهده متن کامل]
همین پدیده نیز چرایی ای دارد، آن هم این نِبیگ ( =کتاب ) های دانشگاهی و دبستانی و دبیرستانی و. . . . . و همچنین، این تازی زدگان که رو به روی مردم سخنرانی می کنند، و خب مردم هم از آنها یاد می گیرند!
بِدرود!
عیب گفتن. [ ع َ / ع ِ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) بدی کسی را گفتن. هجو کردن. دشنام گفتن. ( ناظم الاطباء ) . ایراد گرفتن. بدی و زشتی کسی بازگفتن. معایب برشمردن : چون شراب نیرو کرد. . . بلکاتکین را مخنث خواندندی. . . هرکسی را عیبی و سقطی گفتندی. ( تاریخ بیهقی ص 220 ) .
... [مشاهده متن کامل]
گرم عیب گوید بداندیش من
بیا گو ببر نسخه از پیش من.
سعدی.
جز اینقدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمی آید.
سعدی.
کس عیب نیارد گفت آن را که تو بِپْسندی
کس رد نتواند کرد آن را که تو بگزینی.
سعدی.
عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن ازبهر دل عامی چند.
حافظ.
با محتسبم عیب مگوئید که اونیز
پیوسته چو من در طلب عیش مدام است.
حافظ.
عیب تو خواهی نگوید خصم عیب او مگو
با خموشی می توان خاموش کردن کوه را.
واعظ قزوینی.
... [مشاهده متن کامل]
گرم عیب گوید بداندیش من
بیا گو ببر نسخه از پیش من.
سعدی.
جز اینقدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمی آید.
سعدی.
کس عیب نیارد گفت آن را که تو بِپْسندی
کس رد نتواند کرد آن را که تو بگزینی.
سعدی.
عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن ازبهر دل عامی چند.
حافظ.
با محتسبم عیب مگوئید که اونیز
پیوسته چو من در طلب عیش مدام است.
حافظ.
عیب تو خواهی نگوید خصم عیب او مگو
با خموشی می توان خاموش کردن کوه را.
واعظ قزوینی.
گیر دادن
عیب گرفتن
اشکال کردن
تخطئة
ایراد گرفتن از دوست صمیمی معنی چه
ایراد گرفتن