ایدیولوژی


برابر پارسی: انگارگان، اِنگارگان

دانشنامه آزاد فارسی

ایدئولوژی (ideology)
این واژه را آنتوان دستوت دو تراسیمتفکر فرانسوی قرن ۱۸م وضع کرد. وی ازجمله ایدئولوگهایی بود که می کوشیدند جامعۀ فرانسۀ پس از انقلاب را بر طبق یک علم عمل گرایانه به نام «علم ایده ها» اصلاح کنند. امّا این واژه به تدریج معانی و کاربردهای گونه گونی به خود گرفت هرچند این کاربردها بی ارتباط با هم نبود. یکی از این کاربردهای رایج، استعمال آن به جای اصطلاح «مکتب» بوده است. مکتب نظام جامع منسجم و فراگیری از اعتقادات، باورها و ارزش هاست که در حالت کلّی برآمده از دو مؤلفۀ اصلی، جهان بینی و نظام ارزشی، است و چارچوبی برای سامان دادن به زندگی فرد و اجتماع فراهم می کند. مکتب می تواند ریشۀ الهی، دینی و یا بشری داشته باشد. تعبیراتی چون «ایدئولوژی اسلامی» و امثال آن ناظر به چنین کاربردی است. در کاربردی دیگر، و در حوزه ای محدودتر، واژۀ ایدئولوژی به جای «نظام ارزشی» که مجموعه ای از بایدها و نبایدهاست، به کار می رود. در این کاربرد، ایدئولوژی برنامۀ عملی برای زندگی فردی و اجتماعی است که البته متأثر از جهان بینی پیروان آن است. بنابراین، ایدئولوژی عمدتاً نوعی فلسفۀ اجتماعی و سیاسی است که در آن به جنبه های عملی و کاربردی بیش از جنبه های نظری تکیه می شود. البته عمل، چنانچه نوعی جهان بینی یا ایده و عقیده و باور پشتیبان و توجیه کنندۀ آن نباشد به ندرت موفق می شود. هر ایدئولوژی معمولاً شامل نظریه ای کم وبیش جامع دربارۀ جامعه و انسان، برنامه ای سیاسی و اجتماعی و شیوه های عملی کردن این برنامه است. دربارۀ نوع ارتباط جهان بینی و ایدئولوژی، یا ارتباط هست ها و بایدها، مناقشات علمی فراوانی صورت گرفته است.
خاستگاه های جدید. امّا مفهوم جدید ایدئولوژی از نوشته های کارل مارکس سرچشمه گرفت. به عقیدۀ او، ایدئولوژی نظام های کاذبی متشکل از مفاهیم سیاسی، اجتماعی و اخلاقی ای هستند که طبقات حاکم براساس نفع شخصی خویش و توجیه وضع موجود ساخته و حفظ کرده اند. این تعریف انتقادآمیز از ایدئولوژی، که اندیشمندان اجتماعی بعدی به تلطیف و پیرایش آن همت گماشتند، به تدریج به صورت کاربرد رایج جدید این واژه درآمد. هواداران نظام اجتماعی ـ سیاسی خاصی، به پیروی از مارکس به خود اجازه دادند که استدلال های مخالفان را با این برچسب که شالودۀ ایدئولوژیک دارند کنار گذارند، یعنی آن ها را از آن رو خطا انگارند که فقط تعصبات ایدئولوژیک مخالفان را منعکس می کنند و نه وضع حقیقی امور را. از آن جا که می شد این شیوۀ کار را برای استدلال برضد هر ایدئولوژی ای به کار برد، برخورد ایدئولوژی های جدید به صورت امر پرشور و شرّی درآمد که بیشتر متأثر از تبلیغات بود تا استدلال های عقلی.
ایدئولوژی در قرن بیستم. شاید مهم ترین ویژگی متمایز کنندۀ ایدئولوژی های قرن ۲۰ سرسپردگی تقریباً مؤمنانه هوادارانشان به نظام هایی از عقایدی سیاسی بوده است که مطلقاً ناسازگار با نظام های دیگر انگاشته می شوند. این ویژگی در دو ایدئولوژی عمدۀ جدید، کمونیسم و فاشیسم، به آشکارترین وجه مشاهده می شود. سایر مفاهیم سیاسی، از قبیل سوسیالیسم، دموکراسی و محافظه کاری، اگرچه غالباً پیروانی سرسخت داشته اند، بیشتر پراکنده و کمتر انحصاری بوده اند؛ هوادارانشان در برخی از موضوعات اختلاف نظر دارند و در برخی دیگر نظر یکدیگر را می پذیرند. مفهوم ایدئولوژی در قرن ۲۰ تأثیر شگرفی در تمدن جهانی داشته است. تقریباً همۀ تعارض های جدید، از جهاد برضد فاشیسمدر جنگ جهانی دوم تا اقدامات پلیسی دورۀ پس از جنگ، مایه های ایدئولوژیک داشته اند. نمونۀ بارز تعارض ایدئولوژیک، جنگ سردی بود که در آن ستیزه گران اصلی (ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) به منظور نفوذ در بخش های مختلف جهان، مبارزه ای سیاسی، اقتصادی و روانی را در پیش گرفتند. امروزه ایدئولوژی غالباً به باورهایی اطلاق می شود که قابل اثبات نبوده و مبنایی جز باور صاحب آن ندارد.

پیشنهاد کاربران

بپرس