ایدری. [دَ ] ( ص نسبی ) اینجایی. ( ناظم الاطباء ) : مرا گفت کاینجا غریبست جانت بدو کن عنایت که تنت ایدریست.ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 59 ).جان من تا ز تست آنجایی من کجا ایدری توانم شد.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 748 ).|| اینجهانی. دنیوی. ( فرهنگ فارسی معین ).