انجام دادن، درست کردن، ایجاد کردن، بوجود اوردن، ساختن، باعی شدن، تصنیف کردن، تاسیس کردن، وادار یا مجبور کردن، گاییدن
موجب شدن، واداشتن، ایجاد کردن، باعی شدن، سبب شدن
ایجاد کردن، اندیشیدن، تخم گذاشتن، خط انداختن، هاشور زدن، روی تخم نشستن، تخم دادن، جوجه بیرون امدن
زاییدن، ایجاد کردن، تولید کردن، ارائه دادن، ساختن، عمل اوردن، بسط دادن
ایجاد کردن، تولید کردن، بوجود اوردن، سبب وجود شدن
ایجاد کردن، ساختن، فراهم کردن، خلق کردن، افریدن، ناگهان ایجاد شدن، سرشتن
ایجاد کردن، ساختن، بناء کردن، ساختمان کردن
ایجاد کردن، پرورش دادن، توسعه دادن، بسط دادن
ایجاد کردن، ابستن شدن، بوجود امدن، تولید نسل کردن
برانگیختن، تهیه کردن، تقلا کردن، رنجاندن، ایجاد کردن، اشفته کردن، خاموش کردن، از ساحل عازم شدن