ای باکلاه ای بی کلاه

دانشنامه عمومی

آی باکلاه آی بی کلاه. آی بی کلاه، آی باکلاه نام یکی از داستان ها و نمایشنامه های موفق غلامحسین ساعدی ( گوهر مراد ) است. این نمایشنامه در سال ۱۳۴۶ به کارگردانی جعفر والی و بازی عزت الله انتظامی، پرویز فنی زاده، علی نصیریان، منوچهر فرید و مهین شهابی روی صحنه اجرا شد.
غلامحسین ساعدی در این نمایش تمثیلی تلاش می کند نشان دهد که اگر روشن فکران مملکت بی تفاوت و منفعل باشند یا فقط حرف بزنند و به مردم دروغ بگویند، جامعه دچار انحطاط می شود.
این نمایش در دو پرده اجرا می شود.
در پردهٔ اول، نویسنده با نمایش مردی روی بالکن خانه ای متروکه در محله ای نوساز نشان می دهد که چگونه مردمی که گمان می کردند دزدی در خانه کمین کرده، فریب رفتار و حرف های مرد روی بالکن را خوردند. در این پرده، مرد روی بالکن که به خلق وخوی مردم آشنایی و تسلط دارد به آنان القا کرد که دزدان در خانه کمین کرده اند و در پایان این بخش از نمایش، مردم با دیدن پیرزنی که با عروسکی از خانه خارج می شود فهمیدند سرشان کلاه رفته و فریب خورده اند.
در پردهٔ دوم اما، این بار به راستی تعدادی دزد و غارتگر در همان خانهٔ متروکه پناه می برند و مردم با بی تفاوتی و بی عملی باعث می شوند مرد روی بالکن توسط دزدان غارت شود. ساعدی می خواهد در این پرده بگوید وقتی مردم اعتمادشان را از دست بدهند دچار بی عملی می شوند و نتیجه این که دزدان و غارتگران صحنه را به دست می گیرند. [ ۱] [ ۲]
پیرمرد: فردی است بسیار خرافاتی، ترسو و در آستانه جنون. می گوید: «من کتابای قدیمی می خونم، بیشتر مطالعاتم دربارهٔ علوم خفیه و اسرار غیب و این زمینه هاست. امشب پیش از خواب داشتم مبحثی راجع به علم جفر می خوندم. مبحث احضار ارواح و علوم قدیمه و معرفت الروح»
مرد روی بالکن: فردی است هشیار با ظاهری مست اما فریبکار. در حالی که مردم را به بازی می گیرد و دست می اندازد، صدای هشدار دهنده ای دارد و می گوید: «حالا دیگه نباید وقت تلف کرد. الان او خوابه و شماها بیدار، اسلحه م که دارین، الان موقعیه که باید سرنوشت محله رو تعیین بکنین، باید همت کرد و دو دست به کار شد و این هیولا را که باعث وحشت همه شده نابود کرد، یک بار تصمیم بگیرین و بعدش دیگه راحتی و آزادی. »
دکتر: فردی است به ظاهر روشنفکر و تحصیل کرده اما در باطن زبان باز و عوام فریب. اصلاح طلب است و از هر نوع انقلاب و دگرگونی های بنیادین وحشت دارد. می گوید: «به نظر بنده احتیاجات و اشکالات این محل در چند نکته خلاصه می شود. در درجه اول نداشتن مأمورین استحفاظی و تفکیک و تعیین محل از نظر امور انتظامی است. در درجه دوم آسفالت و ترمیم و ساختمان جاده است که مسئله رانندگی را مشکل کرده. تلفن و برق یکی دیگر از احتیاجات محل است»[ ۳]
عکس آی باکلاه آی بی کلاه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

شاید منظور گوهر مراد از آی با کلاه " آ " و آی بی کلاه الف بوده باشد. یا اینکه منظور از آی، من بوده باشد به زبان انگلیسی. لذا من ها یا افراد انسانی کلاه بر سر و بی کلاه مانند فرمانروایان و قضات و نمایندگان مجالس و نظامیان و پیشوایان و مراجع تقلید که هم کلاه بر سرند و هم بی کلاه. در ادبیات و زبان فارسی دو عبارت؛ یکی کلاه برداری و دیگری کلاه گذاری هر دو به یک اندازه بد می باشند. در مراسم جشن تاجگذاری معمولا روی سر شاه یا ملکه ( پدر و مام وطن ) کلاهی زرین به نام تاج گذاشته میشود که در ظاهر و از دیدگاه و پایگاه عام نشان ارج گذاشتن به مقام و منزلت و جاه و جلال و مرتبه و رتبه ی والا و اعلا و بالای آنان می باشد، اما در باطن و بر مبنای علم به اصطلاح خفیه آن تاج - یا کلاه گذاری از طریق تیر سرنوشت صورت می پذیرد که نشانه قربانی نمودن آنان در پیشگاه عام می باشد و حاکی از این حقیقت است که اگر آن کلاه برسران با آن شکوه و شوکت اهدائی و سرنوشت وار ، خدمتگزار مردم و ملت و امت و خلق نباشند، روزی از روز ها آن تاج و کلاه سر های مبارک آنان را بر باد خواهد داد. آن تاج ها و کلاه های زرین و پر زرق و برق بر سر فرمانرویان ممکن است با رنگ های سیاه و سفید بر سر پیشوایان یا مراجع تقلید آئین ها و ادیان در رکاب فرمانروایان و یا خود به حاکمیت رسیده، همان نقش برباد دهندگی سر آنان را بازی کند. بهر حال در فضای زبان فارسی یک عبارت به شکل " حیات و مرگ" از دیر باز تاکنون جا خوش کرده که در این نمایشنامه هم به چشم میخورد و شاید وقت آن فرارسیده باشد که توسط شیروگان و کالبد شکافان واژه ها و گزاره ها یا عبارات و یا جملات جراحی گردد و سپس اگر بخت و اقبال یاری کرد، نجات و شفا و بهبود یابد. پدیده ی طبیعی - واقعی - تجربی به شکل 《تولد - زندگی - مرگ 》بر خلاف بینش و باور خردمندان گمنام هندو در دوران گهواره نشینی یا مهد کودک تاریخ اندیشه و فکر و خیال، بصورت یک چرخ نمی باشد بلکه یک قوس یا کمان بسیار کوتاهست در پیوند گسست ناپذیر با یک قوس یا کمان بسیار بلند که در طول هم و پشت سرهم بر روی یک مسیر دایره ای شکل از پیش تعیین و ترسیم گردیده و به احتمال قریب به یقین توسط صانع و رسام مطلق. این قوس یا کمان بلند که بخش اعظم آن به کمک حواس پنجگانه غیر قابل دریافت و به کمک تجربه غیر قابل فهم و درک و شناخت می باشد، پدیده ی دیگریست به شکل
...
[مشاهده متن کامل]

《مرگ - زندگی - تولد 》. مرگ در انتهای پدیده اول و مرگ در ابتدای پدیده دوم یکی اند و تولد در انتهای پدیده دوم همان تولد خواهد بود در ابتدای پدیده اول با این تفاوت که همیشه در مداری برتر از پیش روی خواهد داد یا به وقوع خواهد پیوست. طوریکه مطلع هستیم در قرآن تصویر وحیانی - خطی بصورت
《 دنیا - برزخ - آخرت 》مندرج گردیده و در قالب الفاظ یا کلمات و عبارات یا آیات شرح و توضیح داده شده. شاید فقیهان، متکلمین، مفسیرین، آیت و حدیث و روایت شناسان، الاهی دانان، حکیمان و عارفان، ادیبان و شاعران و هنرمندان و داستان سرایان و نمایش نامه نویسان پیرو دین اسلام چه کلاهدار و چه بی کلاه، چه سنتی و کلاسیک و چه مدرن و نو اندیش بتوانند پاسخ این پرسش یا سوال کودکانه را به ما بینوایان معنویت در میدان دین و حکمت و عرفان دینی ارائه نمایند: آیا این تصویر و شرح و توضیح آن در قالب الفاظ و جملات از طرف الله و به امر و خواست وی و از آسمان نازل شده و توسط جبرئیل ( همان گابریئل ماریا مادر ایسا یا مریم ) بصورت وحی به گوش سر و دل مبارک پیامبر اسلام ابلاغ یا نجوا و زمزمه گردیده یا به قول دکتر در حالت های نیمه بیداری و نیمه خواب، آن صحنه ها را بصورت رویاهای نیمه روشن و نیمه تاریک مشاهده نموده ؟ که از دیدگاه ایشان نیازی به تفسیر ندارند بلکه تعبیر خواب. مگر بر اساس بینش و باور دین اسلام بهنگام خواب های شبانه روزی، پدیده ای تحت نام روح بطور موقت از کالبد یا تن و یا بدن به اصطلاح مادی قبض یا جدا نمیگردد و در قالبی مثالی یا خیالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ معراج و صعود نمی نماید و در آنجا در پیشگاه بیکران خدای عزّ و جلّه یا به زبان حکیمان و عارفان دینی حق تعالی، عزرائیل و میخائیل و اسرافیل و شیطان و حوریان را در باغ چه های بهشتی زیر نخل های زیتون و خرما که در زیر سایه آنها گویا شیر و عسل در جوی بار ها جاری اند، در حین پخش شراب و می ملکوتی بین موئمنین و مقربین و بر گزیدگان درگاه و احیانا خوش و بش و حال کردن با آنان از یکطرف و زجر و عذاب و آه و ناله کشیدن کفار، گناه کاران، مشرکین، ملحدین، منافقین، مطرودین و مفسدین فی الارض در گودال های جهنمی از طرفی دیگر روئیت نمی نماید؟ که به اذن الله یا به امر و خواست وی در پایان آن مشاهدات پر از هیاهو و قوقا یا به کالبد مادی برمیگردد و صاحب آن از خواب می پرد و بیدار میشود و یا اینکه در آنجا سکنا می گزیند و تا برپائی قیامت کبری به تسبیح و ذکر الله مشغول میشود.
در پایان کلام کودکانه امروز خود، یک سوال کودکانه طرح می نمایم که شاید به یک ابزار کمکی تبدیل شود در دست معبرین رویا: در در لحظه بیدار شدن کالبد یا تن و یا بدن، روح و روان و جان به آن بر می گردند یا اینکه قوای ادراکی فهم و عقل از خواب بیدار میشوند ؟
ای با کلاهان، ای بی کلاهان ترسم از آنکه بانگ بر آید روزی ز نهان / کای بی خبران ره نه این باشد و نه آن الا در میان یعنی بین این و آن/ زه ده لعل بازان گوهر های دهّر فقط یکی گویاست در تنی پیدا و فنومنال/ نُه تا لالند و ساکت و بی تن و ناپیدا یا نوومنال/ نُه من درونی جملگی نا مَنالند یعنی مانند این من بیرونی طوطی وار هی نمی نالند/ همگی لاجیک اند یعنی جیک نمی زنند و زین شاخه به آن شاخه نمی پرند سبک بال مانند گنجشکان در بین شاخه ها و برگ های انبوه درختان/ در این لحظه ی جاودانه ی حال جملگی در حالت برزخ در خواب سنگین و ژرف و شیرین به سر می برندو/ بموازات آن از مشاهده و تجربه عشق و زندگی رویائی در نهایت کمال ایده آل برخوردار/ هرکدام تا لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در دنیا های خاص و ویژه خویش در مداری برتر به امر و خواست آفریدگار/ اُتوپیای یونانی یا او پی تو آ یعنی او در پی تو آید به زبان فارسی/آنان در پیش تو بار ها آمده اند و در پس تو هم بار ها خواهند آمد بدون اینکه تو خود دانی/ تفسیر دو گیتی از دیدگاه شاعر شیرین سخن گویا این باشد/ که با دوستان کنیم مروت و با دشمنان مدارا/ این کبک خرامان تفسیری در طی پرواز های خیالی گویا غافل بوده است ز سرپنحه ی عقاب ها، شاهین ها و باز های قضا/ وان اینکه گیتی نه یکی باشد نه دو ، نه صد و نه هزار و یکتا الا یعنی بلکه گیتی های بیشمار و آنهم همگی جاودانه گرفتار در بطن هستی و وجود بیکران پروردگار/ یک نکته ی مهم در این میدان شاید مفید و ثمر بخش و راهگشا باشد بدانیم که / آفریدگار کائنات نیافریده ست ما را بهر طاعت و بندگی یا به لسان قرآن الا یعبدون/ بلکه تا کند مارا وانهم نه به سان ماریا مادر ایسا یا مریم عذرا/ الا یعنی بلکه یا مگر به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش هدایت و رهنمون مارا/ تا سهیم گرداند و شریک نماید در عشق و زندگی بی آغاز و بی پایان، لایزال و جاودانه خویش مارا/ لذا شیخا گر خود نمی خواهی دست کم بگذار که دیگران رسند به سعادت های نسبی دینوی در همین جا و حال درین زمان و مکان/ در عوض پیشکش خود و جمیع گذشتگان و حال و آیندگانت باد انشاالله کلیه سعادت های برزخی و اخروی در لازمان و لامکان/

بپرس