اگین


معنی انگلیسی:
full of, mixed with, mlxed with

لغت نامه دهخدا

( آگین ) آگین. ( اِ ) حشو. آکنه. جغبوت :
خود پرّ کبوتران مینوست
کآگین چهاربالش اوست.
خاقانی.
بهر آگین چاربالش اوست
هر پری کاین کبوتر افشانده ست.
خاقانی.
و اجزاء میان صدر و عَروض و ابتداو ضرب را حشو خوانند یعنی آگین میانه اول و آخر مصاریع. ( المعجم ).
و این کلمه را بقیاس به آکندن و آکنه با تداول فعلی ، باید بکاف تازی خواند.

آگین. ( ص ) پُر :
همه کاخ تابوت بد سربسر
غنوده بصندوق در شیر نر
تو گفتی که سام است با یال و سفت
غمین شد ز جنگ اندر آمد بخفت
بپوشید بازش بدیبای زرد
سر تنگ تابوت را سخت کرد
همی گفت اگر دخمه زرین کنم
ز مشک سیه گِردَش آگین کنم
چو من رفته باشم نماند بجای
وگرنه مرا خود جز این نیست رای.
فردوسی.
|| فربه. مقابل لاغر. ( برهان ).

آگین. ( پسوند ) مرادف ِ آگِن و گِن و گین. درکلمات مرکبه با آن بمعانی آلود و آلوده آید، مانندعبیرآگین ، عنبرآگین ، مشک آگین ، زهرآگین :
بدخمه درون تخت زرین نهند
کله بر سرش عنبرآگین نهند.
فردوسی.
شکسته زلف تو تازه بنفشه طبریست
رخ و دو عارض تو تازه لاله و نسرین
تو لاله دیدی شمشادپوش و سنبل تاج
بنفشه دیدی عنبرسرشت و مشک آگین.
فرخی.
ز بس که عنبر و مشک است توده برتوده
دماغ دانش از اندیشه عنبرآگین است.
کمال اسماعیل.
|| مرصع. گوهردرنشانیده. گوهرآگین :
همه طشت زرین و سیمین بدی
چو زرین بدی گوهرآگین بدی.
فردوسی.
از آن تختها چند زرین بدی
چه مایه از او گوهرآگین بدی.
فردوسی.
رکابش دو زرین ، دو سیمین بدی
همان هر یکی گوهرآگین بدی.
فردوسی.
چنین هم بمشکوی زرین من
چه در خانه گوهرآگین من
پرستار باشد ده و دو هزار
همه پاک با طوق و با گوشوار.
فردوسی.
زآن جام گوهرآگین جمشید خورده حسرت
زآن رمح اژدهاسر ضحاک برده مالش.
خاقانی.
|| محشو. انباشته. ممتلی : عقیق آگین :
تا بدان وقتی که همچون گوی سیمین گشت سیب
نار همچون حقه گرد عقیق آگین شود.
فرخی.
|| مانند. گونه : طلسم آگین :
من بدین راه طلسم آگین همی کردم نگاه بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آگین ) ۱- ( اسم ) حشو آکنه آکنش . ۲ - در کلمات مرکببمعنی آلود ( آلوده ) مرصع انباشته مانند و گونه دارا و صاحب اندود ( اندوده ) آید : زهر آگین گوهر آگین عقیق آگین طلسم آگین عشرت آگین زر آگین .
امربه آگنیدن، بیاگین، آگننده و آگنیده درترکیب

فرهنگ معین

( آگین ) ۱ - ( اِ. ) پُر، انباشته . ۲ - در ترکیب با کلمات به معنی آلوده ، انباشته ، اندوده می آید: زهرآگین ، گوهرآگین .

فرهنگ عمید

( آگین ) ۱. پشم، پنبه، پَر، و امثال آن که درون تشک، بالش، و لحاف را با آن ها پر می کنند: بهر آ گینِِ چاربالش اوست / هر پَری کاین کبوتر افشانده ست (خاقانی: ۸۲ ).
۲. (بن مضارعِ آگنیدن ) = آگنیدن
۳. پُر، انباشته، آلوده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): زهرآگین، عبیرآگین، عنبرآگین، مشک آگین، رکیبش دو زرین، دو سیمین بُدی / همان هریکی گوهرآگین بُدی (فردوسی: ۶/۳۷۴ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس