گاه بادش گرفته بر گردن
گاه گردش کشیده در آگوش.
مسعودسعد.
یک قطره از آن شراب مشکین آورد دو عالمم درآگوش.
عطار.
- آگوش آگوش ؛ بغل بغل : در مجلس ما گلی و خاری باشد
آگوش آگوش مرغزاری باشد
سرتاسر اگر پلاس و کرباس بود
این اکسون است کلاه واری باشد.
جلال الدین فضل اﷲ خواری.
- یک آگوش ؛ یک بغل. یک آغوش.|| نامی از نامهای پرستاران ترک. رجوع به آغوش شود.