چون صبح برافکند ردای زربفت
بنشست بصد حیله و برخاست بتفت
گفتم که مرو جز این نگفتم که برفت
دیدم که دمید صبح و آمد آگفت ( کذا ).
ابوالفرج رونی.
دین ورز ای روی تو آگفت دین می خور و شادی کن و خرم نشین.
مسعودسعد.
شاها ادبی کن فلک بدخو راکآگفت رسانید رخ نیکو را
گر گوی غلط رفت بچوگانش زن
ور اسب خطا کرد بمن بخش او را.
معزّی ( دیوان ص 799 ).
برگرفت از ره بهشت آگفت در پیغمبری ببست و برفت.
مختاری.
باز گفت این سخن سه بارو برفت بنگر او را که چون گرفت آگفت.
سنائی.
بنالم از غم این روزگار و این آگفت که هر چه بد سبب شادی و نشاط برفت
سپید شد سر اقبال و سال روی بتافت
زمانه حال بشولیده کرد و بخت بخفت.
سید ابوطالب ( از تاریخ بیهق ).
و آن را آکفت با کاف تازی و نیز بکسر گاف ضبط کرده اند. در شعر منقول از تاریخ بیهق گاف مضموم و در رباعی رونی و بیت سنائی و مختاری ظاهراً مفتوح آمده است.- آگفت دیده ؛ مئوف. آفت رسیده.