اگرچند جان و تن ما گدازی
وگر چند دین و دل ما ستانی.
منوچهری.
|| به معنی هرچند وچندان نیز می باشد. ( هفت قلزم ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). به تخفیف ارچند و گرچند نیز آید به معنی هرچند. اگرچه. ( فرهنگ فارسی معین ). به +معنی هرچند باشد. ( لغت فرس اسدی ). به معنی اگرچه است. ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از مؤید الفضلاء ) : اگرچند خوب است بر کف گهر
چو او را به رشته کشی خوبتر.
ابوشکور بلخی.
گرفتار فرمان یزدان بوداگرچند دندانش سندان بود.
فردوسی.
بگفت این و بنهاد رخ بر گریزاگرچند بودش دل پرستیز.
فردوسی.
میازار هرگز روان پدراگرچند ازو رنجت آید بسر.
فردوسی.
بیایند و ماند تهی قلبگاه اگرچند بسیار باشد سپاه.
فردوسی.
اگرچندت اندیشه گردد درازهم از پاک یزدان نه ای بی نیاز.
فردوسی.
بناچار یکروز هم بگذری تواگرچند ما را همی بگذرانی.
منوچهری.
من ایدون چو بازم که زی تو شتابم اگرچند از دست خود برپرانی.
منوچهری.
اگرچند کار ما را برآمد و چند لشکر وی را بشکستیم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 598 ).هم او بردباراست از هر کسی
کشد بار اگرچند بارش بسی.
اسدی.
مردم اگرچند با شرف ، گرفتار است چون به شرف نوشتن دست ندارد ناقص بود. ( نوروزنامه ).باز اگرچند کبوتر گیرد
باز را هم به کبوتر گیرند.
خاقانی.
مهیا کند روزی مار و موراگرچند بی دست و پایند و زور.
سعدی.
روی اگرچند پریچهره و زیبا باشدنتوان دید در آئینه که نورانی نیست.
سعدی.
پس... دریابد عقل و بشناسدچیز را اگرچند از او دور بود. ( مصنفات باباافضل از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به اگرچه شود.- وگرچند ؛ و اگر چند. و اگر چه. ولو. ( از یادداشت مؤلف ) :
پرستارزاده نیاید بکار
وگرچند باشد پدر شهریار.
فردوسی.
کس از بندگان تاج شاهی نجست وگرچند بودی نژادش درست.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...