بهدان . [ ب ِ ] ( نف مرکب ) به داننده . داناتر. اعلم . ( فرهنگ فارسی معین ) . مطلع و آگاه تر : نه با آنْت مهر و نه با اینْت کین که بهدان تویی ای جهان آفرین . فردوسی . گرگ ز روباه به دندان تر است روبه از آن رست که بهدان تر است . نظامی .+ عکس و لینک