اکواد

لغت نامه دهخدا

اکواد. [ اَک ْ ] ( ع اِ ) ج ِ کَودَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ کودة، به معنی خاک و جز آن فراهم آورده. ( آنندراج ). رجوع به کودة شود.

اکواد.[ اَک ْ ] ( اِخ ) اکوان. نام دیوی است در شاهنامه. اصل کلمه اکومانه بوده که مرکب از دو جزء «اکو» و «مان » باشد. اولی به معنی گناه و عیب و دومی به معنی روح. یعنی روح پلید. بعضیها اکوان را کلمه مستقل می دانند باز به معنی گناهکار. ( از فرهنگ لغات شاهنامه ).

فرهنگ فارسی

یا اکوان نام دیوی است در شاهنامه

پیشنهاد کاربران

بپرس