اکهب. [ اَ هََ ]( ع ص ) سپید به تیرگی مایل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). از رنگهای اسبان. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 18 ). سفیدی تیره رنگ. ( مهذب الاسماء ). || سیاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) : چون جمشید خورشید در تتق آل عباس محتجب شد مرکب اکهب شب روی به مرو آورد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 180 ). || تیره مایل به سیاهی. ج ، کُهب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تیره رنگ. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از المصادر زوزنی ).- رجل اکهب اللون ؛ آنکه رنگش دگرگون شود. ( از اقرب الموارد ).- یاقوت اکهب ؛ نوعی از یاقوت برنگ تیره مایل به سیاهی. رجوع به الجماهر ص 51 و 86 و صص 74 - 77شود.