اکه
لغت نامه دهخدا
اکة. [ اَک ْ ک َ ] ( ع مص ) پیش آمدن بر کسی به خشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || انبوهی کردن. ازدحام. ( منتهی الارب ). || آرمیدن باد. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || رو کردن کسی را. || تنگی کردن بر کسی. ( منتهی الارب ). || تنگ شدن سینه بر کسی. ( منتهی الارب ).
اکه. [ اَ ک َ / ک ِ ] ( پسوند ) برای تحقیر است : زنکه. مردکه. درکه ( محقر دره ، نام قریه ای بشمال غربی تهران ). گندمکه ، یعنی گندم خرد ( ذرت و بلال ). ( یادداشت مؤلف ).
اکه. [ اَک ْ ک ِ ] ( صوت )در تداول عوام ، علامت تعجب. سبحان اﷲ. اﷲ اکبر. علامت تعجب از بدی چیزی یا بسیاری آن. ( یادداشت مؤلف ).
اکه. [ اَ ک َ / ک ِ ] ( اِ ) دایه. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
در تداول عوام علامت تعجب : سبحان الله . الله اکبر .
گویش مازنی
/ake/ یک دانه
پیشنهاد کاربران
در مناطق شمال افغانستان خصوصا ولایت تـخار چی قوم تاجک چی قوم ازبک به برادر بزرگ اکه میگویند
اکه در مناطق شمال چی قوم ازبیک چی قوم تاجک اکه یعنی برادر بزرگ یعنی به برادری بزرگ اکه میگویند
در گویش لر های تبعیدی دوره آغا محمد خان قاجار به قم افراد تبعیدی به زاغچه ها اَکه میگفتند و هنوز هم در گویش مردم قم هم اکه بکار میرود
اکه به زبان ازبک ها برادر بزرگتر یا یکی از خودشون بزرگتر باشن رو " اَکه" میگن.