اکند

/~Akand/

لغت نامه دهخدا

( آکند ) آکند. [ ک َ ] ( ن مف مرخم ) مخفف آکنده ، در کلمات مرکبه چون پشم آکند، جوزآکند، قزآکند، کژآکند، سحرآکند، سیم آکند :
نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین
نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند.
رودکی.
هزاران گوی سیم آکند گردان
که افکند اندر این میدان اخضر.
ناصرخسرو.
در قزآکند مرد باید بود
بر مخنث سلاح جنگ چه سود؟
سعدی.
و کاف در این کلمه گاه به «غ » و گاه به «ق » بدل شده است : کژآغند. جوزقند.

فرهنگ فارسی

( آکند ) مخفف آکنده

فرهنگ عمید

( آکند ) ۱. = آکندن
۲. آکنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): پشم آ کند، کژآکند، بر بستر غم خفت حسود تو چنان زار / کش تن شود از بار قزاکند شکسته (سوزنی: ۳۳۶ ).

فرهنگستان زبان و ادب

آکند
{fill} [باستان شناسی] نهشته ای که در پدیداری چون حفره یا گودال به طور طبیعی یا به دست انسان انباشته شده است

گویش مازنی

( آکند ) /aakend/ روستایی از دهستان رودپی ساری

دانشنامه عمومی

آکند. آکند از شهرهای استان مازندران در شمال ایران است. این شهر که مرکز بخش رودپی واقع در شهرستان ساری است در سال ۱۳۹۹ با درخواست استانداری مازندران و با موافقت وزارت کشور به شهر تبدیل شد. [ ۱]
مردم این شهر از قومیت طبری هستند و به زبان طبری با لهجه ساروی سخن می گویند. [ ۲] بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر برابر با ۱۴۱۶ نفر بوده است. [ ۳]
عکس آکند
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی آکند از ریشه ی واژه ی آکندن فارسی هست.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

اکنداکنداکنداکند
لب ریز
پر و لبالب

بپرس