اکمک

لغت نامه دهخدا

اکمک. [ اَم َ ] ( ترکی ، اِ ) نان. ( یادداشت مؤلف ) :
تن گرچه سو و اکمک از ایشان طلب کند
کی مهر شه به اتسز و بغرا برافکند.
خاقانی.

پیشنهاد کاربران

اکمک کلمه ترکی به معنای نان
در ترکی به همه نان ها چورک گفته میشود
وارد دری نیز شده