لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] کلمۀ اکسپرسیون از دو قسمت ex که پیشوند و به معنای خارج است و pression به معنای فشار و فشردگی تشکیل شده است.
اکسپرسیونیسم در زبان های اروپایی معانی متعدد دارد: بیان، عبارت، حالت قیافه؛ و نیز به معنای ابراز حالات درون و بالاخره به معنای فشردن می باشد، از آن جهت که میوه ای را بفشارند تا آبش دربیاید.اصطلاح اکسپرسیونیسم در واقع ناظر به دو معنای اخیر است.
اکسپرسیونیسم در ادبیات
در ادبیات، اکسپرسیونیسم روشی است که جهان را بیش تر از طریق عواطف و احساسات می نگرد، به عبارت دیگر کوشش هنرمند مصروف نمایش دادن و بیان حقایقی است که برحسب احساسات و تأثیرات شخصی خود درک کرده است.
اکسپرسیونیسم و ارزش های هنری
اکسپرسیونیسم را می توان عکس العمل و نشانۀ تمایلات رمانتیک هنرمندانی دانست که در جامعه صنعتی رو به رشد اوایل قرن بیستم می زیستند و بی اعتنایی آن جامعه نسبت به ارزش های هنری آنان را به یافتن شیوه های جدید و به کار گیری شکل های متفاوت بیان هنری بر می انگیخت؛ به خصوص که در آن سال ها عقاید فروید - روان شناس اتریشی - که اعماق ذهن بشر را می کاوید، هنرمندان را به گزارش دقیق زوایای درون انسان وامی داشت.
مکتب اکسپرسیونیسم
...
اکسپرسیونیسم در زبان های اروپایی معانی متعدد دارد: بیان، عبارت، حالت قیافه؛ و نیز به معنای ابراز حالات درون و بالاخره به معنای فشردن می باشد، از آن جهت که میوه ای را بفشارند تا آبش دربیاید.اصطلاح اکسپرسیونیسم در واقع ناظر به دو معنای اخیر است.
اکسپرسیونیسم در ادبیات
در ادبیات، اکسپرسیونیسم روشی است که جهان را بیش تر از طریق عواطف و احساسات می نگرد، به عبارت دیگر کوشش هنرمند مصروف نمایش دادن و بیان حقایقی است که برحسب احساسات و تأثیرات شخصی خود درک کرده است.
اکسپرسیونیسم و ارزش های هنری
اکسپرسیونیسم را می توان عکس العمل و نشانۀ تمایلات رمانتیک هنرمندانی دانست که در جامعه صنعتی رو به رشد اوایل قرن بیستم می زیستند و بی اعتنایی آن جامعه نسبت به ارزش های هنری آنان را به یافتن شیوه های جدید و به کار گیری شکل های متفاوت بیان هنری بر می انگیخت؛ به خصوص که در آن سال ها عقاید فروید - روان شناس اتریشی - که اعماق ذهن بشر را می کاوید، هنرمندان را به گزارش دقیق زوایای درون انسان وامی داشت.
مکتب اکسپرسیونیسم
...
wikifeqh: اکسپرسیونیسم
دانشنامه عمومی
هیجان نمایی، بیان گرایی[ ۱] یا اکسپرسیونیسم ( به انگلیسی: Expressionism ) نام یک مکتب هنری است.
در آغاز قرن بیستم، نهضت بزرگ ضد سمبولیسم و امپرسیونیسم پا گرفت که آرام آرام مکتب «اکسپرسیونیسم» از دل آن بیرون آمد. واژهٔ اکسپرسیونیسم برای اولین بار در تعریف برخی از نقاشی های «اگوست پره» معمار معروف به کار رفته است. [ نیازمند منبع] اکسپرسیونیسم جنبشی در ادبیات بود، که نخست در آلمان شکوفا شد. هدف اصلی این مکتب نمایش درونی بشر مخصوصاً عواطفی چون ترس، نفرت، عشق و اضطراب بود که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگ های تند و اشکال کج و معوج و خطوط زمخت بهره می گیرد. اکسپرسیونیسم نوعی اغراق در رنگ ها و شکل ها است، شیوه ای عاری از طبیعت گرایی که می خواست حالات عاطفی را هرچه روشن تر و صریح تر بیان نماید. دورهٔ شکل گیری این مکتب به سال های ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۵ میلادی بازمی گردد ولی در کل این شیوه از گذشته های دور با هنرهای تجسمی همراه بوده و در دوره های گوناگون به گونه هایی نمود یافته است. [ نیازمند منبع] عنوان «اکسپرسیونیسم» در سال ۱۹۱۱ برای متمایز ساختن گروه بزرگی از نقاشان به کار رفت که در دههٔ اول سدهٔ بیستم بنای کارشان را بر بازنمایی حالات تند عاطفی، و عصیان گری علیه قوانین ستمگرانهٔ حکومت ها، مقررات غیرانسانی کارخانه ها و عفونت زدگی شهرها و اجتماعات انسانی نهاده بودند.
این هنرمندان برای رسیدن به اهداف خود رنگ های تند و مهیج و ضربات مکرر و هیجان زدهٔ قلم مو و شکل های اعوجاج یافته و خارج از چارچوب را با ایجاد ژرفانمایی و بدون هیچگونه سامانی ایجاد می کردند و هر عنصری را که آرامش بخش و چشم نواز بود از کار خود خارج می کردند. [ ۲]
• ارنست بارلاخ
• ادوارد مونش
• امیل نولده
• فرانسیس بیکن
• مکس بکمن
• کته کل ویتس
پیکره تراشی هیجان نما با به کارگیری حفره و برآمدگی، خطوط راست و خمیده، اعوجاج بخشی و برهم زدن تناسبات طبیعی، اکسپرسیونیسم را بر ما عرضه می دارد. زادکین پیکره تراش روسی از جملهٔ این هنرمندان است. [ نیازمند منبع]
سینمای اکسپرسیونیستی در کشور آلمان آغاز شد و به اوج رسید و پس از مدتی سینمای وحشت به عنوان شاخهٔ مورد پسند اکثریت مردم از همین جنبش منشعب شد. [ نیازمند منبع] از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۴ که کشور آلمان به دلیل شکست در جنگ جهانی اول، شورش و کودتا، کاهش ارزش پول و گرسنگی در شرایط اقتصادی وحشتناکی به سر می برد، غنی ترین دوران سینمای آلمان ساخته شد. [ نیازمند منبع] با به قدرت رسیدن حکومت رایش سوم در سال ۱۹۳۳ عده ای از کارگردانان پیشروی سینمای اکسپرسیونیستی که می دانستند با شرایط جدید امکان کار در کشور را نخواهند داشت، دست از کار کشیدند. نسخهٔ فیلم دانشجوی پراگ محصول سال ۱۹۱۳ یکی از پیش زمینه های مهم سینمای اکسپرسیونیستیِ آلمان است. [ نیازمند منبع]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر آغاز قرن بیستم، نهضت بزرگ ضد سمبولیسم و امپرسیونیسم پا گرفت که آرام آرام مکتب «اکسپرسیونیسم» از دل آن بیرون آمد. واژهٔ اکسپرسیونیسم برای اولین بار در تعریف برخی از نقاشی های «اگوست پره» معمار معروف به کار رفته است. [ نیازمند منبع] اکسپرسیونیسم جنبشی در ادبیات بود، که نخست در آلمان شکوفا شد. هدف اصلی این مکتب نمایش درونی بشر مخصوصاً عواطفی چون ترس، نفرت، عشق و اضطراب بود که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگ های تند و اشکال کج و معوج و خطوط زمخت بهره می گیرد. اکسپرسیونیسم نوعی اغراق در رنگ ها و شکل ها است، شیوه ای عاری از طبیعت گرایی که می خواست حالات عاطفی را هرچه روشن تر و صریح تر بیان نماید. دورهٔ شکل گیری این مکتب به سال های ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۵ میلادی بازمی گردد ولی در کل این شیوه از گذشته های دور با هنرهای تجسمی همراه بوده و در دوره های گوناگون به گونه هایی نمود یافته است. [ نیازمند منبع] عنوان «اکسپرسیونیسم» در سال ۱۹۱۱ برای متمایز ساختن گروه بزرگی از نقاشان به کار رفت که در دههٔ اول سدهٔ بیستم بنای کارشان را بر بازنمایی حالات تند عاطفی، و عصیان گری علیه قوانین ستمگرانهٔ حکومت ها، مقررات غیرانسانی کارخانه ها و عفونت زدگی شهرها و اجتماعات انسانی نهاده بودند.
این هنرمندان برای رسیدن به اهداف خود رنگ های تند و مهیج و ضربات مکرر و هیجان زدهٔ قلم مو و شکل های اعوجاج یافته و خارج از چارچوب را با ایجاد ژرفانمایی و بدون هیچگونه سامانی ایجاد می کردند و هر عنصری را که آرامش بخش و چشم نواز بود از کار خود خارج می کردند. [ ۲]
• ارنست بارلاخ
• ادوارد مونش
• امیل نولده
• فرانسیس بیکن
• مکس بکمن
• کته کل ویتس
پیکره تراشی هیجان نما با به کارگیری حفره و برآمدگی، خطوط راست و خمیده، اعوجاج بخشی و برهم زدن تناسبات طبیعی، اکسپرسیونیسم را بر ما عرضه می دارد. زادکین پیکره تراش روسی از جملهٔ این هنرمندان است. [ نیازمند منبع]
سینمای اکسپرسیونیستی در کشور آلمان آغاز شد و به اوج رسید و پس از مدتی سینمای وحشت به عنوان شاخهٔ مورد پسند اکثریت مردم از همین جنبش منشعب شد. [ نیازمند منبع] از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۴ که کشور آلمان به دلیل شکست در جنگ جهانی اول، شورش و کودتا، کاهش ارزش پول و گرسنگی در شرایط اقتصادی وحشتناکی به سر می برد، غنی ترین دوران سینمای آلمان ساخته شد. [ نیازمند منبع] با به قدرت رسیدن حکومت رایش سوم در سال ۱۹۳۳ عده ای از کارگردانان پیشروی سینمای اکسپرسیونیستی که می دانستند با شرایط جدید امکان کار در کشور را نخواهند داشت، دست از کار کشیدند. نسخهٔ فیلم دانشجوی پراگ محصول سال ۱۹۱۳ یکی از پیش زمینه های مهم سینمای اکسپرسیونیستیِ آلمان است. [ نیازمند منبع]
wiki: اکسپرسیونیسم
دانشنامه آزاد فارسی
اکسپرسیونیسم (ادبیات). اِکْسْپِرسیونیسم (ادبیات)(expressionism)
سبکی ادبی، که همچون اکسپرسیونیسم در نقاشی، فعل و انفعالات درونی ذهن انسان را به نمایش می گذارد یا، به عبارتی، آن ها را «پشت ورو» می کند و نشان می دهد که افکار هر فرد چگونه در چهره و اندامش اثر می گذارد و حتی دنیای او را متحول می سازد. در تئاتر، اکسپرسیونیسم صحنۀ اعتراضی اجتماعی است که در آن با بهره گیری از تک گویی های طولانی که بیانگر وضع روحی شخصیت هاست نشان می دهد که آشوب های ذهنی قهرمان از رخدادهای جهان خارج به مراتب بااهمیت ترند. اکسپرسیونیسم را می توان واکنشی دربرابر جامعۀ راحت طلب، بی فکر و بی قیدی دانست که روزبه روز ماشینی تر می شود. شخصیت های اصلی، خاصه در آثار فرانتس کافکا، در تصوری مخدوش از دنیا به دام افتاده اند که یا بازتاب کشمکش های روانی خود آن هاست یا انعکاس جامعه ای است که خوانندگان عصر او در آن می زیستند. رمان نویسان آلمانی، ماکس برود (بروت) و کارل کراوس، نیز در این سبک کار کرده اند. ادبیات اکسپرسیونیستی آلمان را نازی ها در دهۀ ۱۹۳۰ کاملاً نابود کردند. در ادبیات اکسپرسیونیستی، پیامدهای موقعیت غریب و نامتعارف به گونه ای رخ می دهند که گویی چنان موقعیتی حقیقتاً وجود داشته است. نویسندگان اکسپرسیونیست پایان بندی های متفاوتی برای آثارشان برمی گزینند. تراژدی های شخصی معمولاً به نابودی شخصیت داستان می انجامند. برعکس اگر وضع جامعه موردنظر باشد، ممکن است داستان پایان خوش بینانه ای داشته باشد و به پیروزی ارزش های سنتی بشر بر اختناق و تولید انبوه بینجامد. این ویژگی در تئاتر نمود بیشتری دارد. تئاتر اکسپرسیونیستی آلمان در آثار گئورگ کایزر، و ارنست تُلر شکوفا شد و برشت و پیسکاتور تئاتر معروف به تئاتر حماسی را پدید آوردند. در امریکا رگۀ اکسپرسیونیستی نیرومندی در نمایش نامه های یوجین اونیل، تنسی ویلیامز، و آرتور میلر به چشم می خورد. در ادبیات ایرلند، برخی از آثار شون اوکِیسی و جیمز جویس را می توان اکسپرسیونیستی شمرد. اشعار اکسپرسیونیستی برجسته ای را می توان در میان آثار گئورگ هایم، گُتفرید بِن، گئورگ تراکْل یافت. این نوع شعر از پرداختن به جزئیات توصیفی و روایی پرهیز می کرد و سعی در انتقال جوهرۀ تجربۀ درونی از طریق تغزل ناب داشت. همچون تئاتر و نقاشی، شعر اکسپرسیونیستی علی رغم بیزاری از جامعۀ مادی از سقوط زودهنگام آن نیز اظهار نگرانی می کند.
سبکی ادبی، که همچون اکسپرسیونیسم در نقاشی، فعل و انفعالات درونی ذهن انسان را به نمایش می گذارد یا، به عبارتی، آن ها را «پشت ورو» می کند و نشان می دهد که افکار هر فرد چگونه در چهره و اندامش اثر می گذارد و حتی دنیای او را متحول می سازد. در تئاتر، اکسپرسیونیسم صحنۀ اعتراضی اجتماعی است که در آن با بهره گیری از تک گویی های طولانی که بیانگر وضع روحی شخصیت هاست نشان می دهد که آشوب های ذهنی قهرمان از رخدادهای جهان خارج به مراتب بااهمیت ترند. اکسپرسیونیسم را می توان واکنشی دربرابر جامعۀ راحت طلب، بی فکر و بی قیدی دانست که روزبه روز ماشینی تر می شود. شخصیت های اصلی، خاصه در آثار فرانتس کافکا، در تصوری مخدوش از دنیا به دام افتاده اند که یا بازتاب کشمکش های روانی خود آن هاست یا انعکاس جامعه ای است که خوانندگان عصر او در آن می زیستند. رمان نویسان آلمانی، ماکس برود (بروت) و کارل کراوس، نیز در این سبک کار کرده اند. ادبیات اکسپرسیونیستی آلمان را نازی ها در دهۀ ۱۹۳۰ کاملاً نابود کردند. در ادبیات اکسپرسیونیستی، پیامدهای موقعیت غریب و نامتعارف به گونه ای رخ می دهند که گویی چنان موقعیتی حقیقتاً وجود داشته است. نویسندگان اکسپرسیونیست پایان بندی های متفاوتی برای آثارشان برمی گزینند. تراژدی های شخصی معمولاً به نابودی شخصیت داستان می انجامند. برعکس اگر وضع جامعه موردنظر باشد، ممکن است داستان پایان خوش بینانه ای داشته باشد و به پیروزی ارزش های سنتی بشر بر اختناق و تولید انبوه بینجامد. این ویژگی در تئاتر نمود بیشتری دارد. تئاتر اکسپرسیونیستی آلمان در آثار گئورگ کایزر، و ارنست تُلر شکوفا شد و برشت و پیسکاتور تئاتر معروف به تئاتر حماسی را پدید آوردند. در امریکا رگۀ اکسپرسیونیستی نیرومندی در نمایش نامه های یوجین اونیل، تنسی ویلیامز، و آرتور میلر به چشم می خورد. در ادبیات ایرلند، برخی از آثار شون اوکِیسی و جیمز جویس را می توان اکسپرسیونیستی شمرد. اشعار اکسپرسیونیستی برجسته ای را می توان در میان آثار گئورگ هایم، گُتفرید بِن، گئورگ تراکْل یافت. این نوع شعر از پرداختن به جزئیات توصیفی و روایی پرهیز می کرد و سعی در انتقال جوهرۀ تجربۀ درونی از طریق تغزل ناب داشت. همچون تئاتر و نقاشی، شعر اکسپرسیونیستی علی رغم بیزاری از جامعۀ مادی از سقوط زودهنگام آن نیز اظهار نگرانی می کند.
wikijoo: اکسپرسیونیسم_(ادبیات)
اکسپرسیونیسم (سینما). اِکْسْپِرسیونیسم (سینما)(expressionism)
در سینما به نوعی دکور و بازیگری و نورپردازی گفته می شود که متأثر از جنبش هنری آلمان به همین نام است. در این سبک، دکورها ظاهری غیرمتعارف دارند و تا حد زیادی انتزاعی اند و اهمیت شان کمتر از اهمیت بازیگران نیست. نورپردازی چنان است که سایه های عمیقی ایجاد می کند و زوایای دوربین چنان کج ومعوج است که بر وجه گروتسک و تخیلی ماجراها تأکید می کند. مطبّ دکتر کالیگاری، ساختۀ روبرت وینه، نمونۀ اعلای اکسپرسیونیسم است. پس از این فیلم، در اواخر دوران سینمای صامت آلمان، سبک اکسپرسیونیسم رواج یافت. تأثیر این سبک در آثار آلفرد هیچکاک، اورسن ولز، مایکل پاول، و مارتین اسکورسیزی دیده می شود.
در سینما به نوعی دکور و بازیگری و نورپردازی گفته می شود که متأثر از جنبش هنری آلمان به همین نام است. در این سبک، دکورها ظاهری غیرمتعارف دارند و تا حد زیادی انتزاعی اند و اهمیت شان کمتر از اهمیت بازیگران نیست. نورپردازی چنان است که سایه های عمیقی ایجاد می کند و زوایای دوربین چنان کج ومعوج است که بر وجه گروتسک و تخیلی ماجراها تأکید می کند. مطبّ دکتر کالیگاری، ساختۀ روبرت وینه، نمونۀ اعلای اکسپرسیونیسم است. پس از این فیلم، در اواخر دوران سینمای صامت آلمان، سبک اکسپرسیونیسم رواج یافت. تأثیر این سبک در آثار آلفرد هیچکاک، اورسن ولز، مایکل پاول، و مارتین اسکورسیزی دیده می شود.
wikijoo: اکسپرسیونیسم_(سینما)
اکسپرسیونیسم (هنر). اِکْسْپِرسیونیسم (هنر)(expressionism)
تابلوی جیغ، اثر مونک
11426900.jpg
سبکی در نقاشی، مجسمه سازی، و موسیقی که بیانگر عواطف درونی است؛ به طور اخص نام جنبشی هنری که در اوایل قرن ۲۰ در اروپای شمالی و مرکزی پدید آمد. اکسپرسیونیست ها به کژنمایی یا مبالغه در ظواهر طبیعی برای خلق بازتابی از جهان درونی گرایش داشتند. پردۀ جیغ(۱۸۹۳؛ نگارخانۀ ملی، اسلو) اثر ادوارد مونک، نقاش نروژی، شاید پرآوازه ترین اثر از این دست باشد. جیمز اِنسور، اُسکار کوکوشکا، اگون شییله، و خائیم سوتین از برجسته ترین هنرمندان اکسپرسیونیت، گروه پل و گروه سوار آبی از گروه های منتسب به این جنبش بودند. گرایش اکسپرسیونیستی در هنر آلمان پس از جنگ جهانی اول، با شدت بیشتری در آثار ماکس بکمان و جورج گروس آشکار شد. در موسیقی نیز استفاده از کژتابی های ملودیک و هارمونیک برای ایجاد جلوه ای بیانگرانه است که با آثار آرنولد شونبرگ، پاول هیندمیت، ارنست کرِنِک و دیگر موسیقی دانان پیوند دارد. اکسپرسیونیسم در یک تعریف کلی، بر هر اثر هنری دلالت دارد که در آن ذهنیت هنرمند بر عرضۀ عینی اشکال خارجی اولویت یابد. در همۀ هنرمندانی که اکسپرسیونیست خوانده می شوند، تأکید بر تجربۀ درونی مشترک است، هرچند در سبک های فردی بسیار متنوعی تجلّی می یابد. ژولین اوگوست اِروه، نقاش فرانسوی، در ۱۹۰۱ اصطلاح اکسپرسیونیسم را ساخت. در ۱۹۱۴ پل فختر، منتقد آلمانی، در کتابش با نام اکسپرسیونیسموس تمایز قائل شد بین «اکسپرسیونیسم درون نگر» که براساس دنیای درونی هنرمند شکل می گیرد، و «اکسپرسیونیسم برون نگر» که از تلاقی حیات درونی با واقعیت بیرونی حاصل می شود. جنبش اکسپرسیونیسم را کمابیش می توان واکنشی دربرابر جامعۀ بورژوایی و بیش ازپیش ماشینی شدۀ اروپای پیش از جنگ جهانی اول دانست؛ هنرمندان با بیان نیروهای ناشناخته یا ناخودآگاهانۀ حیات درونی، درپی براندازی نظام اجتماعی بیرونی بودند. در ۱۹۱۶ هرمان بار، نمایش نامه نویس و مقاله نویس آلمانی، در کتابش با نام اکسپرسیونیسموس، زیبا شناسی آلمانی، به ویژه آثار گوته را خاستگاه اکسپرسیونیسم شناخت. فیلسوفان، نیچه و شوپنهاور؛ و داستایوفسکی، رمان نویس روس، از نویسندگانی بودند که بر اکسپرسیونیسم آلمانی تأثیر نهادند. نقاشان ون گوگو گوگن، نیز به ویژه به سبب بهره گیری از رنگ برای بیان عاطفی به جای بازنمایی واقعی، از طلایه داران برجستۀ اکسپرسیونیسم به شمار رفته اند. روش کار آنان را مونک فراتر برد، و احساسات حاد و غالباً مشوش را با رنگ های تند به تصویر کشید. بیان صریح نفسانیات عنان گسیخته در آثار مونک که حاصل ساده سازی فرم و احیای چاپ چوب بود، توسط هنرمندان اکسپرسیونیست جدیدتر تداوم یافت. جیمز اِنسور از دیگر اکسپرسیونیست های پرنفوذ آغازین بود که صورتک ها و اسکلت های عجیبی با رنگ های زنده نقاشی کرد. در ۱۹۰۵ دو گروه اکسپرسیونیستی شکل گرفت. در فرانسه فووها (← فوویسم) گروهی متشکل از دوستانی با محوریت هانری ماتیس برپا کردند، که حدود سه سال نشست هایی غیررسمی با یکدیگر داشتند. از کار نقاشان این گروه بیشتر به سبب رنگ های غیرواقعی شان بسیار انتقاد می شد، گرچه آنان بیش از همتایان آلمانی شان در گروه پل قواعد متعارف را رعایت می کردند. گروه آلمانی پل را چهار دانشجوی معماری، ارنست لودویگ کیرشنر، اریش هِکِل، کارل اشمیت ـ روتلوف، و فریتس بلایل، در ۱۹۰۵ رسماً در درسدن تشکیل دادند. سپس ماکس پششتاین، نقاش آلمانی، کونو آمیِت، نقاش سوئیسی، و آکسل گالِّن ـ کالِّلا، نقاش فنلاندی، نیز به آنان پیوستند. در آغاز از آثار نیچه و داستایوفسکی متأثر بودند، و رفته رفته برای بیان صریح عواطف و خلق تصاویر جنسی به الگوبرداری از هنر بدْوی پرداختند. در ۱۹۱۱ گروه پل به برلین نقل مکان کرد، و سال بعد در دومین نمایشگاه گروه سوار آبی شرکت جست. برخلاف گروه پل، گروه سوار آبی به انتزاعی نزدیک تر به «اکسپرسیونیسم درون نگر» در تعریف فختر گرایش داشتند. واسیلی کاندینسکی و فرانتس مارک رهبران آن، و نمایندۀ اوج اکسپرسیونیسم آلمانی بودند. نام آن، به گفتۀ کاندینسکی، برگرفته از علاقۀ مارک به اسب، علاقۀ خود او به اسب سواران، و علاقۀ مشترک آنان به رنگ آبی بود. گروه آن ها هرگز تشکّلی رسمی نیافت، ولی دو نمایشگاه با این نام برگزار گردید، و در ۱۹۱۲ سالنامه ای به همین نام منتشر شد. از این تریبون ها برای نشان دادن تنوع بیانی هنرمندان معاصر، و یگانگی اساسی هنر مدرن و هنر بدْوی، براساس اشتراک در صراحت بیان، استفاده شد. آمیزش گرایش های اکسپرسیونیستی و کوبیستی در آثار بعضی هنرمندان، و تأثیرپذیری از تصوّف و عرفان هندی، تحولات دیگری بودند که پیش از جنگ جهانی اول در اکسپرسیونیسم رخ دادند. فجایع جنگ، نوعی آگاهی سیاسی را در پی داشت که در آثار نقاشانی همچون ارنست بارلاخ، کِته کولویتس، و ماکس بِکمان، تجلّی یافت؛ تابلوی شب (۱۹۱۸ـ۱۹۱۹) اثر بکمان نمونه ای درخور ذکر است. دو اکسپرسیونیست دیگر، اوگوست ماکه و فرانتس مارک، در جنگ کشته شدند. در سال های پس از جنگ جهانی اول، سوتین در مقام یکی از بزرگ ترین اکسپرسیونیست های فرانسوی به هنرآفرینی پرداخت؛ در آلمان اکسپرسیونیسم به جنبشی پیشتاز بدل شد، ولی در ۱۹۳۳ نازی ها آن را هنر فاسد شناختند، و سرکوب کردند. در سال های پس از جنگ جهانی دوم، اصطلاح اکسپرسیونیستی به گروه یا جنبش خاصی اطلاق نشده، و به طور کلی در توصیف کار هنرمندانی همچون گئورگ بازلیتس، مارک شاگال، و فرانسیس بیکن به کار رفته است. ← تاشیسم؛ اکسپرسیونیسم_انتزاعی.
تابلوی جیغ، اثر مونک
11426900.jpg
سبکی در نقاشی، مجسمه سازی، و موسیقی که بیانگر عواطف درونی است؛ به طور اخص نام جنبشی هنری که در اوایل قرن ۲۰ در اروپای شمالی و مرکزی پدید آمد. اکسپرسیونیست ها به کژنمایی یا مبالغه در ظواهر طبیعی برای خلق بازتابی از جهان درونی گرایش داشتند. پردۀ جیغ(۱۸۹۳؛ نگارخانۀ ملی، اسلو) اثر ادوارد مونک، نقاش نروژی، شاید پرآوازه ترین اثر از این دست باشد. جیمز اِنسور، اُسکار کوکوشکا، اگون شییله، و خائیم سوتین از برجسته ترین هنرمندان اکسپرسیونیت، گروه پل و گروه سوار آبی از گروه های منتسب به این جنبش بودند. گرایش اکسپرسیونیستی در هنر آلمان پس از جنگ جهانی اول، با شدت بیشتری در آثار ماکس بکمان و جورج گروس آشکار شد. در موسیقی نیز استفاده از کژتابی های ملودیک و هارمونیک برای ایجاد جلوه ای بیانگرانه است که با آثار آرنولد شونبرگ، پاول هیندمیت، ارنست کرِنِک و دیگر موسیقی دانان پیوند دارد. اکسپرسیونیسم در یک تعریف کلی، بر هر اثر هنری دلالت دارد که در آن ذهنیت هنرمند بر عرضۀ عینی اشکال خارجی اولویت یابد. در همۀ هنرمندانی که اکسپرسیونیست خوانده می شوند، تأکید بر تجربۀ درونی مشترک است، هرچند در سبک های فردی بسیار متنوعی تجلّی می یابد. ژولین اوگوست اِروه، نقاش فرانسوی، در ۱۹۰۱ اصطلاح اکسپرسیونیسم را ساخت. در ۱۹۱۴ پل فختر، منتقد آلمانی، در کتابش با نام اکسپرسیونیسموس تمایز قائل شد بین «اکسپرسیونیسم درون نگر» که براساس دنیای درونی هنرمند شکل می گیرد، و «اکسپرسیونیسم برون نگر» که از تلاقی حیات درونی با واقعیت بیرونی حاصل می شود. جنبش اکسپرسیونیسم را کمابیش می توان واکنشی دربرابر جامعۀ بورژوایی و بیش ازپیش ماشینی شدۀ اروپای پیش از جنگ جهانی اول دانست؛ هنرمندان با بیان نیروهای ناشناخته یا ناخودآگاهانۀ حیات درونی، درپی براندازی نظام اجتماعی بیرونی بودند. در ۱۹۱۶ هرمان بار، نمایش نامه نویس و مقاله نویس آلمانی، در کتابش با نام اکسپرسیونیسموس، زیبا شناسی آلمانی، به ویژه آثار گوته را خاستگاه اکسپرسیونیسم شناخت. فیلسوفان، نیچه و شوپنهاور؛ و داستایوفسکی، رمان نویس روس، از نویسندگانی بودند که بر اکسپرسیونیسم آلمانی تأثیر نهادند. نقاشان ون گوگو گوگن، نیز به ویژه به سبب بهره گیری از رنگ برای بیان عاطفی به جای بازنمایی واقعی، از طلایه داران برجستۀ اکسپرسیونیسم به شمار رفته اند. روش کار آنان را مونک فراتر برد، و احساسات حاد و غالباً مشوش را با رنگ های تند به تصویر کشید. بیان صریح نفسانیات عنان گسیخته در آثار مونک که حاصل ساده سازی فرم و احیای چاپ چوب بود، توسط هنرمندان اکسپرسیونیست جدیدتر تداوم یافت. جیمز اِنسور از دیگر اکسپرسیونیست های پرنفوذ آغازین بود که صورتک ها و اسکلت های عجیبی با رنگ های زنده نقاشی کرد. در ۱۹۰۵ دو گروه اکسپرسیونیستی شکل گرفت. در فرانسه فووها (← فوویسم) گروهی متشکل از دوستانی با محوریت هانری ماتیس برپا کردند، که حدود سه سال نشست هایی غیررسمی با یکدیگر داشتند. از کار نقاشان این گروه بیشتر به سبب رنگ های غیرواقعی شان بسیار انتقاد می شد، گرچه آنان بیش از همتایان آلمانی شان در گروه پل قواعد متعارف را رعایت می کردند. گروه آلمانی پل را چهار دانشجوی معماری، ارنست لودویگ کیرشنر، اریش هِکِل، کارل اشمیت ـ روتلوف، و فریتس بلایل، در ۱۹۰۵ رسماً در درسدن تشکیل دادند. سپس ماکس پششتاین، نقاش آلمانی، کونو آمیِت، نقاش سوئیسی، و آکسل گالِّن ـ کالِّلا، نقاش فنلاندی، نیز به آنان پیوستند. در آغاز از آثار نیچه و داستایوفسکی متأثر بودند، و رفته رفته برای بیان صریح عواطف و خلق تصاویر جنسی به الگوبرداری از هنر بدْوی پرداختند. در ۱۹۱۱ گروه پل به برلین نقل مکان کرد، و سال بعد در دومین نمایشگاه گروه سوار آبی شرکت جست. برخلاف گروه پل، گروه سوار آبی به انتزاعی نزدیک تر به «اکسپرسیونیسم درون نگر» در تعریف فختر گرایش داشتند. واسیلی کاندینسکی و فرانتس مارک رهبران آن، و نمایندۀ اوج اکسپرسیونیسم آلمانی بودند. نام آن، به گفتۀ کاندینسکی، برگرفته از علاقۀ مارک به اسب، علاقۀ خود او به اسب سواران، و علاقۀ مشترک آنان به رنگ آبی بود. گروه آن ها هرگز تشکّلی رسمی نیافت، ولی دو نمایشگاه با این نام برگزار گردید، و در ۱۹۱۲ سالنامه ای به همین نام منتشر شد. از این تریبون ها برای نشان دادن تنوع بیانی هنرمندان معاصر، و یگانگی اساسی هنر مدرن و هنر بدْوی، براساس اشتراک در صراحت بیان، استفاده شد. آمیزش گرایش های اکسپرسیونیستی و کوبیستی در آثار بعضی هنرمندان، و تأثیرپذیری از تصوّف و عرفان هندی، تحولات دیگری بودند که پیش از جنگ جهانی اول در اکسپرسیونیسم رخ دادند. فجایع جنگ، نوعی آگاهی سیاسی را در پی داشت که در آثار نقاشانی همچون ارنست بارلاخ، کِته کولویتس، و ماکس بِکمان، تجلّی یافت؛ تابلوی شب (۱۹۱۸ـ۱۹۱۹) اثر بکمان نمونه ای درخور ذکر است. دو اکسپرسیونیست دیگر، اوگوست ماکه و فرانتس مارک، در جنگ کشته شدند. در سال های پس از جنگ جهانی اول، سوتین در مقام یکی از بزرگ ترین اکسپرسیونیست های فرانسوی به هنرآفرینی پرداخت؛ در آلمان اکسپرسیونیسم به جنبشی پیشتاز بدل شد، ولی در ۱۹۳۳ نازی ها آن را هنر فاسد شناختند، و سرکوب کردند. در سال های پس از جنگ جهانی دوم، اصطلاح اکسپرسیونیستی به گروه یا جنبش خاصی اطلاق نشده، و به طور کلی در توصیف کار هنرمندانی همچون گئورگ بازلیتس، مارک شاگال، و فرانسیس بیکن به کار رفته است. ← تاشیسم؛ اکسپرسیونیسم_انتزاعی.
wikijoo: اکسپرسیونیسم_(هنر)
پیشنهاد کاربران
بیان درونی یک واقعیت را در اصطلاح اکسپره می نامند