لغت نامه دهخدا
اکدر. [ اَ دَ ]( اِخ ) واحد اکادر به معنی جبالی. ( از اقرب الموارد ). اکادر چند کوه است ، واحد آن اکدر. ( منتهی الارب ).
اکدر. [ اَ دَ ] ( اِخ ) ابن حمام بن عامربن صعب اللخمی. پیشوا و مهتر لخم در مصر و از افراد شجاع و خردمند بود. او و پدرش در فتح مصرشرکت داشتند و هنگامی که مردم مصر با عبداﷲبن زبیر بیعت کردند او از طرفداران عبداﷲ بود و به دست مروان حکم به سال 65 هَ. ق. کشته شد. ( از اعلام زرکلی ).
اکدر. [ اَ دَ ] ( اِخ ) اسم سگی است. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - تیره تر. ۲ - تیره رنگ . ۳ - درد آلود .
اسم سگی است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید