اکداد

لغت نامه دهخدا

اکداد. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) فرقه فرقه. گویند: رأیت القوم اکداداً؛ دیدم آن قوم را فرقه فرقه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اکادید و اکدة شود. || قوم اکداد؛ قوم شتابان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || قوم شکست خورده. ( از اقرب الموارد ).

اکداد. [ اِ ] ( ع مص ) بند کردن و بازایستادن از کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بخل و امساک ورزیدن. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران