اکداء. [ اِ ] ( ع مص ) اکدا. از روییدگی بازداشتن گیاه. ( ناظم الاطباء ). از رویش بازداشتن سرما گیاه و کشت را یا کند ساختن رویش و نمو آنرا. ( از اقرب الموارد ). || متکون نکردن کان گوهر را. || بازگردانیدن شخص را از چیزی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || به زمین درشت و سخت رسیدن حافر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). به زمین سخت رسیدن. در کندن چاه و عاجز ماندن از کندن آن. ( از اقرب الموارد ) ( یادداشت مؤلف ). || یافتن خواسته و یا مثل آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). || زفتی کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بخل ورزیدن در هنگام سؤال. ( از اقرب الموارد ). || کم خیر شدن : و منه قوله تعالی : اعطی قلیلا و اکدی ( قرآن 34/53 )؛ ای قطع القلیل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).اندک خیر شدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). کم خیر شدن. ( آنندراج ). بخیل شدن. ( یادداشت مؤلف ). || کم گردانیدن دهش را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بریدن عطاء. ( ترجمان القرآن جرجانی ). || مفلس شدن. ( غیاث اللغات ). || چرانیدن شتر میان نهل و علل. || تر کردن. || به ترس رسیدن. || وازدن از گردن. ( تاج المصادر بیهقی ). چهار معنی اخیر در مأخذ دیگر دیده نشد.