اکتناه


برابر پارسی: بُن جویی، به بُن رسی

لغت نامه دهخدا

اکتناه. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) به کنه چیزی دررسیدن. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). به غایت و حقیقت و کنه چیزی رسیدن. ( از یادداشت مؤلف ). به نهایت چیزی رسیدن. ( مؤید الفضلاء ).به غایت چیزی رسیدن. ( المصادر زوزنی ). || ( اِمص ) تفحص و تجسس از اصل و بن چیزی. || کوشش کامل در معرفت و شناسایی آن. ( ناظم الاطباء ).
- اکتناه سبب کردن ؛ تعمق نمودن برای دریافت حقیقت سبب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

به کنه چیزی رسیدن، به ماهیت چیزی پی بردن
( مصدر ) بکنه چیزی رسیدن پی بردن بماهیت امری .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) به کنه چیزی رسیدن ، پی بردن به ماهیت امری .

فرهنگ عمید

به کُنهِ چیزی رسیدن، به ماهیت چیزی پی بردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس