اکتلال
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
اکتلال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) درخشیدن برق. گویند: اکتل الغمام بالبرق ؛ درخشید ابر و برق زد. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) . درخشیدن برق. ( آنندراج ) . درخشیدن بخنوه. ( تاج المصادر بیهقی ) . تبسم ابر. برق. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) . || گماریدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . خندیدن. تبسم کردن. ( از یادداشت مؤلف ) ( از متن اللغة ) .
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا