اکتب

لغت نامه دهخدا

اکتب. [ اَ ت َ ] ( ع ن تف ) نویسنده تر. خوش خطتر. ( یادداشت مؤلف ) : قال [ عثمان ] من اکتب الناس ؟ قالوا کاتب رسول اﷲزیدبن ثابت. ( کتاب المصاحف ابوبکر سجستانی ). و مارأیت خادماً اعقل منه و لا اکتب یداً. ( معجم الادباء یاقوت ج 2 ص 39 ). ماقال ( اما بعد ) احد علی وجه الارض اکتب من جدک و کان ابوک اکتب منه و انت اکتب من ابیک. ( معجم الادباء یاقوت ج 2 ص 80 ). ورد ابوطالب الجراص الکاتب و لم یکن فی عصره اکتب ولا افضل منه. ( الفخری ص 34 ).

فرهنگ فارسی

نویسنده تر خوش خط تر

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
کتب (۳۱۹ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس