اکباد


برابر پارسی: جگرها

لغت نامه دهخدا

اکباد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ کَبِد و کِبْد: و فلان یضرب الیه اکبادالابل ؛ ای یرحل الیه فی طلب العلم و غیره. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ کَبِد. ( دهار ) ( از اقرب الموارد ): اولادنا اکبادنا؛ فرزندان ما جگرگوشگان ما هستند. ( امثال و حکم دهخدا ج 1 ) : پسران ایشان ما را به محل اولادبل بمنزلت افلاذ اکبادند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).
- سوادالاکباد ؛ دشمنان. ( ناظم الاطباء ). دشمنان را سوادالأکباد گویند مانند این قول : هم الاعداء و الاکباد سود. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به کبد شود.

فرهنگ فارسی

جگرها، جمع کبد
( اسم ) جمع کبد جگرها .

فرهنگ عمید

= کبِد

پیشنهاد کاربران

بپرس